گنجور

بند ۴۳

غلطان به خون و خاک تو را پاره‌تن دریغ
عریان ستاده بر سر نعش تو من دریغ
مقطوع از برادر و خواهر غریب من
ممنوع از اعانت فرزند و زن دریغ
بالقطع از کشاکش غم کردمی قبا
خصم ار گذاشتی به تنم پیرهن دریغ
بعد از تو زنده‌ایم و ندارم به‌هیچ‌وجه
عذری از این گناه به وجهی حسن دریغ
دست ار دهد سر افکنمت در قدم چو خاک
حاشا که بر تو آیدم از جان و تن دریغ
ببر دمان غریق دم از روبه دمن
شیر خدای حیدر اژدرفکن دریغ
جم را ز جور جن دغا جایگه به خاک
دارای تخت و تاج و نگین اهرمن دریغ
جز نقص و نفی نسل نبی نیست در نظر
جایی که جانشین صمد شد وثن دریغ
ماند از غم بنین و بناتت نهان و فاش
جاوید روز و شب همه بر مرد و زن دریغ
پیش از شهادت تو چرا منشی قضا
کرد این‌قدر مسامحه در مرگ من دریغ
نخلت نگون و نسترنت غرق خون و باز
سرسبز و تازه سرو سمن در چمن دریغ
هر جانبم غمت به میانم گرفته تنگ
نتوان کناره کردنم از خویشتن دریغ
از خوی خصم خیره و از خون زخم‌ها
ما رخ آلاله رنگ و تو گلگون بدن دریغ
نسپردمت به خاک و گرفتم طریق شام
انداختم میان رهت بی‌کفن دریغ
از بانگ وا اخاه به گردون نوا فکند
آتش به جان ناحیهٔ نینوا فکند

اطلاعات

وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: ترکیب بند
منبع اولیه: چکامه

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

غلطان به خون و خاک تو را پاره‌تن دریغ
عریان ستاده بر سر نعش تو من دریغ
هوش مصنوعی: به نظر می‌رسد شاعر با اندوه و تاسف به وضعیت کسی که به او احترام می‌گذارد، اشاره کرده است. او به تصویر مرگ آن شخص پرداخته و احساس می‌کند که این فرد در وضعیتی ناگزیر و بدون لباس در مقابل او قرار دارد، در حالی که او خود را در شرایطی دشوار و غم‌انگیز می‌بیند. این تصویر نشان‌دهنده عمق درد و احساس بی‌پناهی است که شاعر تجربه می‌کند.
مقطوع از برادر و خواهر غریب من
ممنوع از اعانت فرزند و زن دریغ
هوش مصنوعی: من از برادر و خواهر خود جدا شده‌ام و بواسطه دوری از آنها، کمک به فرزند و همسر برایم ممکن نیست و احساس ندامت و افسوس می‌کنم.
بالقطع از کشاکش غم کردمی قبا
خصم ار گذاشتی به تنم پیرهن دریغ
هوش مصنوعی: به طور حتم، اگر در مقابله با غم‌ها قرار می‌گرفتم و عذاب می‌کشیدم، حتی اگر دشمنی بر تنم لباس زیبایی به تنم می‌کرد، آرزو می‌کردم که این لباس به من تعلق نداشته باشد.
بعد از تو زنده‌ایم و ندارم به‌هیچ‌وجه
عذری از این گناه به وجهی حسن دریغ
هوش مصنوعی: بعد از تو زنده‌ایم و هیچ دلیلی برای این گناه نمی‌توانم بیاورم که نشان‌دهنده‌ی حسن نیت من باشد.
دست ار دهد سر افکنمت در قدم چو خاک
حاشا که بر تو آیدم از جان و تن دریغ
هوش مصنوعی: اگر دست تواِ داده شود، سر را به پای تو می‌افکنم مثل خاک. هرگز به خود اجازه نخواهم داد که از جان و جسم خودم بر تو بیفزایم. افسوس!
ببر دمان غریق دم از روبه دمن
شیر خدای حیدر اژدرفکن دریغ
هوش مصنوعی: در این لحظه، در میان خطر و سختی، باید از قدرت و شجاعت خود یاد کنیم و به یاد شیر خدای حیدر (علی) بیفتیم که با شجاعت و دلاوری خود، دشمنان را شکست داد. این نام اشاره به امید و نیرویی است که می‌توانیم در مواجهه با چالش‌ها بکار بگیریم.
جم را ز جور جن دغا جایگه به خاک
دارای تخت و تاج و نگین اهرمن دریغ
هوش مصنوعی: جن و دغا باعث شده‌اند که جم، پادشاه بزرگ و صاحب تخت و تاج و جواهرات، در خاک و نابودی به سر ببرد و این خیلی ناراحت‌کننده است.
جز نقص و نفی نسل نبی نیست در نظر
جایی که جانشین صمد شد وثن دریغ
هوش مصنوعی: در جایی که جانشین خداوند به عنوان درگاهی برای نبی قرار گرفته، هیچ جای دیگری برای نقص و نفی نسل آن نبی وجود ندارد. این وضعیت به مانند پرستش یک مجسمه است که غم‌انگیز است.
ماند از غم بنین و بناتت نهان و فاش
جاوید روز و شب همه بر مرد و زن دریغ
هوش مصنوعی: از غم فرزندان و دختران، چیزی نهان و پنهان نمانده است. روز و شب، همواره بر مردان و زنان، حسرت می‌زند.
پیش از شهادت تو چرا منشی قضا
کرد این‌قدر مسامحه در مرگ من دریغ
هوش مصنوعی: قبل از اینکه تو شهید شوی، چرا خداوند نسبت به مرگ من اینقدر بی‌توجهی کرد؟
نخلت نگون و نسترنت غرق خون و باز
سرسبز و تازه سرو سمن در چمن دریغ
هوش مصنوعی: درخت نخل تو خشک و بی‌ثمر شده و گل نسترن‌ات در خون غرق است، اما در همین حال سرو و سمن در چمن به سرسبزی و تازگی خود ادامه می‌دهند. افسوس که این حال تو این‌گونه است.
هر جانبم غمت به میانم گرفته تنگ
نتوان کناره کردنم از خویشتن دریغ
هوش مصنوعی: غم تو در هر طرف من را احاطه کرده است و نمی‌توانم از خودم دور شوم، افسوس که این وضعیت را نمی‌توانم تغییر دهم.
از خوی خصم خیره و از خون زخم‌ها
ما رخ آلاله رنگ و تو گلگون بدن دریغ
هوش مصنوعی: از ویژگی‌های دشمن و زخم‌هایی که بر جای مانده، ما به رنگ زیبای گل آلاله درآمده‌ایم و تو بدن‌ات گلگون است، ولی افسوس که این زیبایی ناب است.
نسپردمت به خاک و گرفتم طریق شام
انداختم میان رهت بی‌کفن دریغ
هوش مصنوعی: من تو را به زمین نسپردم و به راه شام رفتم، و در میانه مسیر، بی‌کفنی بر تو گریه کردم.
از بانگ وا اخاه به گردون نوا فکند
آتش به جان ناحیهٔ نینوا فکند
هوش مصنوعی: با فریاد وا اَخا از آسمان، آتش را به جان ناحیه نینوا افکند.