گنجور

بند ۳۸

کآیا تو نیستی پدر مهرپرورم
لختی فزون نرفته که رفتی خود از برم
چاکم به دل که زد به تن این زخم‌ها تو را
از تن سرت که کرد جدا خاک بر سرم
دشمن عبث به نعش تو رهبر نشد مرا
دانست کاین حدیث عجب نیست باورم
ای مرغ پرشکستهٔ وامانده ز آشیان
شهباز سربریدهٔ بی‌بال و بی‌پرم
ای سر برا[و]فتادهٔ از پا درآمده
با گرز و تیغ و ناوک و زوبین و خنجرم
واحسرتا که غایلهٔ ماتم تو برد
از یاد خاطره‌یْ خود و سودای مادرم
سر نیستت به تن ولی از فرط بی‌کسی
باز از زمانه شکوه به‌سوی تو آورم
می‌خواستم که گل کنمت آستان ولیک
کو وقت کآستین یکی از اشک بفشرم
یک سوی سلب سلوت و سامان برگ و ساز
یک سوی مرگ خواهر و داغ برادرم
نهب سوار و رسته و خلخال و گوشوار
سلب کلاه و چادر و دستار و معجرم
از تاب درد و حسرت و اندوه چه بارها
همراه دارم از پی سوغات خواهرم
قتل تو را و وقعهٔ هفتاد و یک شهید
مخصوص جد و جده ره‌آورد می‌برم
تا زنده‌ام پس از تو به جز خون و خاک چیست
آبی اگر بنوشم و نانی اگر خورم
پس گفت ای سپه چه بود عذر این گناه
این‌گونه خوار و زار چو بیند پیمبرم
نالید پس رقیه که اینجاست جای من
منزل مبارک ای پدر بینوای من

اطلاعات

وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: ترکیب بند
منبع اولیه: چکامه

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

کآیا تو نیستی پدر مهرپرورم
لختی فزون نرفته که رفتی خود از برم
هوش مصنوعی: آیا تو نیستی که پدر مهربان من هستی؟ کمی زمان نگذشته که تو از کنارم رفته‌ای.
چاکم به دل که زد به تن این زخم‌ها تو را
از تن سرت که کرد جدا خاک بر سرم
هوش مصنوعی: زخم‌هایی که به جانم نشسته، دلم را به درد آورده‌اند. تو ای کسی که سر از تنم جدا کردی، بر من خاک بر سر باد.
دشمن عبث به نعش تو رهبر نشد مرا
دانست کاین حدیث عجب نیست باورم
هوش مصنوعی: دشمن بی‌دلیل به جسد تو نزدیک نشد، او فهمید که این داستان عجیب نیست و من به آن ایمان دارم.
ای مرغ پرشکستهٔ وامانده ز آشیان
شهباز سربریدهٔ بی‌بال و بی‌پرم
هوش مصنوعی: ای پرنده زخم‌خورده‌ و بی‌پناهی که از لانه‌ات دور مانده‌ای، مانند شهباز بی‌سر و ناتوان از پرواز.
ای سر برا[و]فتادهٔ از پا درآمده
با گرز و تیغ و ناوک و زوبین و خنجرم
هوش مصنوعی: ای کسی که سر تو بر زمین افتاده و با ضربه‌های سختی چون گرز، تیغ، ناوک، زوبین و خنجر به زمین زده شده‌ای.
واحسرتا که غایلهٔ ماتم تو برد
از یاد خاطره‌یْ خود و سودای مادرم
هوش مصنوعی: آه، چه دردناک است که غم تو باعث شد تا خاطراتم و آرزوی مادرم را از یاد ببرم.
سر نیستت به تن ولی از فرط بی‌کسی
باز از زمانه شکوه به‌سوی تو آورم
هوش مصنوعی: سر تو که بر بدن تو نیست، اما به خاطر تنهایی‌ام همچنان از زمانه و مشکلاتش شکایت به سوی تو می‌آورم.
می‌خواستم که گل کنمت آستان ولیک
کو وقت کآستین یکی از اشک بفشرم
هوش مصنوعی: می‌خواستم تو را به زیباترین شکل ممکن در آغوش بگیرم، اما زمانش نیست و باید یکی از اشک‌هایم را جمع کنم.
یک سوی سلب سلوت و سامان برگ و ساز
یک سوی مرگ خواهر و داغ برادرم
هوش مصنوعی: این متن به تضاد بین دو وضعیت اشاره دارد. از یک سو، خلاصی و آرامش ناشی از نظم و زیبایی طبیعت را توصیف می‌کند، و از سوی دیگر، حس درد و غم ناشی از فقدان خانواده را به تصویر می‌کشد. این دو حالت بیانگر تقابل زندگی و مرگ، شادی و اندوه هستند و احساسی عمیق از احساسات انسانی را منتقل می‌کنند.
نهب سوار و رسته و خلخال و گوشوار
سلب کلاه و چادر و دستار و معجرم
هوش مصنوعی: سواران غارتگر و زین و زینت‌های طلا و جواهر، کلاه، چادر، دستار و پوشش من را از من گرفتند.
از تاب درد و حسرت و اندوه چه بارها
همراه دارم از پی سوغات خواهرم
هوش مصنوعی: از شدت درد و حسرت و غم، بارها همراه خودم چیزی از خواهرم را دارم.
قتل تو را و وقعهٔ هفتاد و یک شهید
مخصوص جد و جده ره‌آورد می‌برم
هوش مصنوعی: من خبر قتل تو و واقعهٔ هفتاد و یک شهید را به جد و جده‌ات می‌رسانم.
تا زنده‌ام پس از تو به جز خون و خاک چیست
آبی اگر بنوشم و نانی اگر خورم
هوش مصنوعی: زمانی که تو در کنارم نیستی، زندگی برایم جز درد و عذاب چه معنایی دارد؟ حتی اگر آبی بنوشم یا نانی بخورم، چه فایده‌ای دارد؟
پس گفت ای سپه چه بود عذر این گناه
این‌گونه خوار و زار چو بیند پیمبرم
هوش مصنوعی: پس گفت ای سردار، چه دلیلی می‌توانی برای این گناه بیاوری، در حالی که در چنین وضعیتی پریشان و بی‌چاره شده‌ای، وقتی پیامبرم این را ببیند؟
نالید پس رقیه که اینجاست جای من
منزل مبارک ای پدر بینوای من
هوش مصنوعی: رقیه با دل‌تنگی گفت: “ای پدر، اینجا جایی است که من باید باشم، من که در این خانه مبارک به دنیا آمده‌ام، چرا در این شرایط سخت قرار دارم؟”