بند ۳۷
کای باب زار بیکس مظلوم و مضطرم
ای شاه بیپناه و علمدار لشکرم
گفتم مکن شتاب و زمانی درنگ دار
تا جان خویش بهر تو در توشه آورم
رفتی و گوئیا که نبودی در این خیال
کز بعد من چه بگذرد آیا به دخترم
او در رخ تو کامروا من اسیر شام
رشک ار برم رواست به مرگ برادرم
زیبد به بزم تعزیه مثل تو شوی را
پوشد جهان سیاه به سودای مادرم
برجای آن طناب جفا بست روزگار
از گردن ار گشود عدو عقد گوهرم
دلشان ز خاره سختتر ار نیستی چرا
بر جان تنی نسوخت مسلمان و کافرم
پرسد خدا نکرده گر از ماجرای ما
با این زبان جواب چه گویم به خواهرم
دوران بهجای می چو به جام تو زهر ریخت
از خون به بزم ماریه انباشت ساغرم
از غیرت ار نظر ز تو آرم به روی غیر
کوبد به دیدگان مژه چون نوک نشترم
بی سایهٔ سهی قد سروت به سیر باغ
در دیده برگ بید زند تیغ خنجرم
قتل تو و برادر و اعمام و اقربا
چندین هزار گونه تعبهای دیگرم
باری گران که کوه و کمر زآن به درد و آه
بر دل نهاده و هدیهٔ خواهر همی برم
این گفت و ناصبوریاش از تن توان ربود
آرام از سپاه و دل از کاروان ربود
اطلاعات
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: ترکیب بند
منبع اولیه: چکامه
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
کای باب زار بیکس مظلوم و مضطرم
ای شاه بیپناه و علمدار لشکرم
هوش مصنوعی: ای پناه بیکسان و مظلومان، ای شاهی که مانند سرپرست لشکر هستی، در دل احساس ناتوانی و ناامیدی میکنم.
گفتم مکن شتاب و زمانی درنگ دار
تا جان خویش بهر تو در توشه آورم
هوش مصنوعی: به او گفتم که عجله نکن و لحظهای صبر کن تا بتوانم جانم را به عنوان هدیهای برای تو بیاورم.
رفتی و گوئیا که نبودی در این خیال
کز بعد من چه بگذرد آیا به دخترم
هوش مصنوعی: رفتی و گویی که هیچگاه در اینجا نبودی، در حالی که من در خیال و فکر این هستم که پس از رفتنت چه بر من و دخترم خواهد گذشت.
او در رخ تو کامروا من اسیر شام
رشک ار برم رواست به مرگ برادرم
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که من در زیبایی چهرهات کامل و راضی هستم و اگر بهخاطر حسادت و رقابت عاشقانهای که نسبت به همسرم دارم، به مرگ برادرم بیفتم، از نظر من این اتفاق قابل قبول است.
زیبد به بزم تعزیه مثل تو شوی را
پوشد جهان سیاه به سودای مادرم
هوش مصنوعی: بهتر است در مجالس سوگواری، مانند تو، کسی لباس سیاه بپوشد که به یاد مادرم باشد.
برجای آن طناب جفا بست روزگار
از گردن ار گشود عدو عقد گوهرم
هوش مصنوعی: زمانه مانند یک طناب ستم است که بر گردن من پیچیده و اگر دشمن آن را باز کند، من دوباره درخشش و ارزش واقعیام را به دست میآورم.
دلشان ز خاره سختتر ار نیستی چرا
بر جان تنی نسوخت مسلمان و کافرم
هوش مصنوعی: اگر دلهایشان از خار هم سختتر نباشد، پس چرا هیچکس از جان باخته به خاطر آن، حتی مسلمان یا کافر، داغی نمیکشد؟
پرسد خدا نکرده گر از ماجرای ما
با این زبان جواب چه گویم به خواهرم
هوش مصنوعی: اگر خدا ناخواسته از ماجرای ما بپرسد، با این زبان چگونه میتوانم به خواهرم پاسخ دهم؟
دوران بهجای می چو به جام تو زهر ریخت
از خون به بزم ماریه انباشت ساغرم
هوش مصنوعی: زمانی که به جای شراب در جام تو زهر ریخت، از خون در مهمانی ماری، مینوشیدم.
از غیرت ار نظر ز تو آرم به روی غیر
کوبد به دیدگان مژه چون نوک نشترم
هوش مصنوعی: اگر عشق تو را ننگرد و به غیر رو کنم، چشمانم چون نوک تیغی تیز بر دیگران خواهد کوبید.
بی سایهٔ سهی قد سروت به سیر باغ
در دیده برگ بید زند تیغ خنجرم
هوش مصنوعی: بدون سایهی درخت بلند قامت تو، در باغ، شاخهٔ درخت بید مانند تیغ خنجر به چشم میآید.
قتل تو و برادر و اعمام و اقربا
چندین هزار گونه تعبهای دیگرم
هوش مصنوعی: مرگ تو و برادر و دیگر خویشانم، برای من هزاران نوع رنج و عذاب به همراه دارد.
باری گران که کوه و کمر زآن به درد و آه
بر دل نهاده و هدیهٔ خواهر همی برم
هوش مصنوعی: باری سنگین که به شدت بر دل من فشار میآورد و باعث درد و زاریام شده است، و در حال حاضر هدیهای از خواهرم را به دوش دارم.
این گفت و ناصبوریاش از تن توان ربود
آرام از سپاه و دل از کاروان ربود
هوش مصنوعی: این گفتار و نارضایتی او، توان و قدرتش را از او گرفت و آرامش را از سپاه و دل را از کاروان ربود.
حاشیه ها
1402/06/27 19:08
د
در مصرع دوم بیت یکی مانده به آخر، هرچند در دیوان چاپی هم چنین است، ظاهراً «و» زائد است و شاید صحیحش این باشد: «بر دل نهاده، هدیهٔ خواهر همی برم»