گنجور

بند ۳۶

کاش آن زمان که نهب نمودند لشکرم
دشمن ربوده بود سرم جای زیورم
پرواز سیر و باغ تو را دارم آرزو
وین دامگه نه بال به‌جا ماند و نه پرم
بر آتش فراق تو سندان و سنگ بود
ورنه گداختی سر و پا چار گوهرم
کاش آن شرر که سوخت خیام تو سوختی
چون تار و پود خیمه سراپای پیکرم
من زنده و تو کشته به خون خفته چاک‌چاک
خاکم به دیده باد که این حال ننگرم
می‌خورد بیوگی و اسیری مرا به گوش
اما به راستی نمی‌افتاد باورم
صد بار از آن بتر که شدی گوشزد مرا
آمد ز ماجرای تو امروز بر سرم
یک جا بلیت خود و تیمار اهل‌بیت
یک جا مصیبت پسر و داغ شوهرم
بر داغ اکبرم چه تسلی دهند دل
درمان چه می‌کنند درین سوک اکبرم
بر دوش جان هلاک جوانم گران نمود
صد ره فزون فراق تو آمد گران‌ترم
یارب مباد اسیر و غریبی زبون و زار
چونان‌که من ذلیل و پریشان و مضطرم
تا رفت این پدر ز نظر و آن پسر مرا
غارب شد آفتاب و فرو ریخت اخترم
می‌خواستم هلاک خود اما ز بخت شوم
آخر کسی نشد به‌سوی مرگ رهبرم
من ره‌نورد کوفه تو در کربلا مقیم
این‌ها کی از زمانه گذشتی به خاطرم
پس مویه‌گر سکینه چو جانش به بر گرفت
بنیاد بانگ وا ابتا را ز سر گرفت

اطلاعات

وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: ترکیب بند
منبع اولیه: چکامه

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

کاش آن زمان که نهب نمودند لشکرم
دشمن ربوده بود سرم جای زیورم
هوش مصنوعی: ای کاش زمانی که دشمن لشکر کشید و به من حمله کرد، سر من را به جای زیور و زینت‌ها می‌بردند.
پرواز سیر و باغ تو را دارم آرزو
وین دامگه نه بال به‌جا ماند و نه پرم
هوش مصنوعی: من آرزوی پرواز در باغ و دشت تو را دارم، اما در این لحظه، نه بالی برای پرواز دارم و نه قدرتی برای پرش.
بر آتش فراق تو سندان و سنگ بود
ورنه گداختی سر و پا چار گوهرم
هوش مصنوعی: در اثر دوری و جدایی تو، آتش درونم مثل سنگ و سندان سخت و محکم شده است، وگرنه اگر نبود، تمام وجودم یعنی سر و پا و وجودم به راحتی ذوب می‌شد.
کاش آن شرر که سوخت خیام تو سوختی
چون تار و پود خیمه سراپای پیکرم
هوش مصنوعی: ای کاش آن شعله‌ای که خیام را سوزاند، تو نیز مرا می‌سوزاندی، مانند تار و پود خیمه که تمام وجودم را دربرگرفته است.
من زنده و تو کشته به خون خفته چاک‌چاک
خاکم به دیده باد که این حال ننگرم
هوش مصنوعی: من زنده‌ام و تو به خاطر عشق کشته شدی. در دل خاک پنهان شده‌ام و دیدن این شرایط برایم دردناک است.
می‌خورد بیوگی و اسیری مرا به گوش
اما به راستی نمی‌افتاد باورم
هوش مصنوعی: او به من می‌گوید که در حال خوردن درد و رنج من است و به سختی به آن گوش می‌دهد، اما واقعاً نمی‌توانم این را باور کنم.
صد بار از آن بتر که شدی گوشزد مرا
آمد ز ماجرای تو امروز بر سرم
هوش مصنوعی: بهتر است که صد بار از آن ترس داشته باشی که در مورد من صحبت کنند و داستان تو دوباره به یادم بیفتد.
یک جا بلیت خود و تیمار اهل‌بیت
یک جا مصیبت پسر و داغ شوهرم
هوش مصنوعی: در یک مکان، زحمات و مشکلات مربوط به اهل‌بیت و یکجا نیز اندوه از دست دادن پسر و درد فراق همسرم.
بر داغ اکبرم چه تسلی دهند دل
درمان چه می‌کنند درین سوک اکبرم
هوش مصنوعی: برای درد و دل سوگوارانه‌ام به خاطر اکبر، چه تسکینی می‌توانند بدهند؟ دل افسرده‌ام در این غم چه کمکی می‌تواند دریافت کند؟
بر دوش جان هلاک جوانم گران نمود
صد ره فزون فراق تو آمد گران‌ترم
هوش مصنوعی: بار سنگین هلاکت جانم بر دوش جوانی‌ام افزایش یافته و درد فراق تو به مراتب بیشتر از آن شده است.
یارب مباد اسیر و غریبی زبون و زار
چونان‌که من ذلیل و پریشان و مضطرم
هوش مصنوعی: خداوند، نگذار کسی در دنیا به خاطر تنهایی و بیدفاعی در شرایط سختی مثل من گرفتار شود و ذلیل باشد.
تا رفت این پدر ز نظر و آن پسر مرا
غارب شد آفتاب و فرو ریخت اخترم
هوش مصنوعی: زمانی که پدر از پیش چشمانم رفت، پسرم به دستان سرنوشت افتاد و نور زندگی‌ام از بین رفت.
می‌خواستم هلاک خود اما ز بخت شوم
آخر کسی نشد به‌سوی مرگ رهبرم
هوش مصنوعی: می‌خواستم خودم را هلاک کنم، اما از بخت بد کسی نبود که مرا به سمت مرگ هدایت کند.
من ره‌نورد کوفه تو در کربلا مقیم
این‌ها کی از زمانه گذشتی به خاطرم
هوش مصنوعی: من مسافر کوفه‌ام و در کربلا زندگی می‌کنم. این‌ها به یادم می‌آیند که آیا از زمانه عبور کردی یا نه؟
پس مویه‌گر سکینه چو جانش به بر گرفت
بنیاد بانگ وا ابتا را ز سر گرفت
هوش مصنوعی: وقتی سکینه جانش را در آغوش گرفت، شروع به ناله و گریه کرد و فریاد وا، ابتا را از سر گرفت.