بند ۳۴
آمد رباب کای شوی بی یار و یاورم
افتادهای به خاک چرا خاک بر سرم
ای عمر گو برو اگر این کشته از رباب
ای مرگ گو بیا اگر این است شوهرم
روزی سیهتر از شب ظلمانیام دمید
تا شد نهان ز چشم فروزنده اخترم
برخیز و بین اسیر حرامی حریم خویش
بیپشت و [بی]پناه و پریشان و مضطرم
مرگ تو را چه چاره توانیم و اقربا
سهل است سلب جامه و تاراج زیورم
بنشین و دیده باز کن آنگه ببین که چون
فرسودهٔ جفای سپاهی ستمگرم
رخصت ز خصم و مهلتم از روزگار کو
کاین خاک و خون ز روی تو با اشک بسترم
دانی به کودکان یتیمت چرا نسوخت
چون تار و پود شمع سراپای پیکرم
بگذاشتم زمانه که رسوایی تو را
گرداند از غرض چو گدایان به هر درم
زادم وفا و راحله مهر، اندهم رفیق
دل محرم طریق و سر توست رهبرم
جان کردمی فدا که رها گردم از بلا
بالله گر این مجاهده بودی میسرم
با ذلت اسیری و آسیب این سپاه
از مرگ خود معالجهای نیست بهترم
کاش از نخست کور و کر از مام زادمی
تا این قضیه نشنوم این فتنه ننگرم
رفتیم و التهاب فراقت ز یاد برد
درد اسیری خود و سودای دخترم
گیسو گشود و سور حسینی حجاز کرد
در هر قطار موی خود این نغمه ساز کرد
اطلاعات
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: ترکیب بند
منبع اولیه: چکامه
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
آمد رباب کای شوی بی یار و یاورم
افتادهای به خاک چرا خاک بر سرم
هوش مصنوعی: رباب (آلت موسیقی) آمد و گفت: ای کسی که بی یار و یاور هستی، چرا به زمین افتادهای و بر سرت خاک میریزی؟
ای عمر گو برو اگر این کشته از رباب
ای مرگ گو بیا اگر این است شوهرم
هوش مصنوعی: ای عمر، برو اگر این نینامه کشته میشود، و ای مرگ، بیا اگر این مرد همسر من است.
روزی سیهتر از شب ظلمانیام دمید
تا شد نهان ز چشم فروزنده اخترم
هوش مصنوعی: یک روزی که بسیار تیره و تارتر از شب بود، به وجودم آمد و باعث شد که ستاره درخشان زندگیام از دیدم پنهان شود.
برخیز و بین اسیر حرامی حریم خویش
بیپشت و [بی]پناه و پریشان و مضطرم
هوش مصنوعی: بگذار بلند شوم و ببینم که در این وضع، در کهوکجا هستم؛ به دور از حمایت و پناه، در حالتی آشفته و بیچاره به سر میبرم.
مرگ تو را چه چاره توانیم و اقربا
سهل است سلب جامه و تاراج زیورم
هوش مصنوعی: مرگ تو را چه کار میتوانیم بکنیم، نزدیکان! آسان است که لباس و زیورآلاتم را از من بگیرند و غارت کنند.
بنشین و دیده باز کن آنگه ببین که چون
فرسودهٔ جفای سپاهی ستمگرم
هوش مصنوعی: بنشین و چشمانت را باز کن، آنگاه ببین که چگونه در اثر ظلم و ستم سپاه ستمگر، فرسوده شدهام.
رخصت ز خصم و مهلتم از روزگار کو
کاین خاک و خون ز روی تو با اشک بسترم
هوش مصنوعی: اجازهام را از دشمن گرفتم و از روزگار مهلت خواستم تا این خاک و خون را که به خاطر تو بر روی زمین است، با اشکم به زمین بریزم.
دانی به کودکان یتیمت چرا نسوخت
چون تار و پود شمع سراپای پیکرم
هوش مصنوعی: میدانی چرا به کودکان یتیم دل نمیسوزد؟ چون که وجود من مانند شمعی است که تار و پودش به سرعت در حال ذوب شدن است.
بگذاشتم زمانه که رسوایی تو را
گرداند از غرض چو گدایان به هر درم
هوش مصنوعی: زمانه را رها کردم تا به رسوایی تو بپردازد، مثل گدایانی که به هر در و دیواری میروند.
زادم وفا و راحله مهر، اندهم رفیق
دل محرم طریق و سر توست رهبرم
هوش مصنوعی: من به عشق و وفا به دنیا آمدهام، و راز و مشکلاتم را تنها با رفیقی که به دل نزدیک است در میان میگذارم، و تو به عنوان راهنما و هدایتگر من در این مسیر هستی.
جان کردمی فدا که رها گردم از بلا
بالله گر این مجاهده بودی میسرم
هوش مصنوعی: برای اینکه از مشکلات و رنجها آزاد شوم، حاضر هستم جانم را فدای این کار کنم. ای کاش این تلاش و کوشش برای من میسر میشد.
با ذلت اسیری و آسیب این سپاه
از مرگ خود معالجهای نیست بهترم
هوش مصنوعی: من به خاطر رنج و ذلت اسیری و آسیبهایی که از این سپاه میبینم، احساس میکنم که هیچ درمانی برای مرگ خود بهتر از این نیست.
کاش از نخست کور و کر از مام زادمی
تا این قضیه نشنوم این فتنه ننگرم
هوش مصنوعی: کاش از ابتدا نابینا و ناشنوا به دنیا میآمدم تا این ماجرا را نشنوم و به این مشکلات نگاه نکنم.
رفتیم و التهاب فراقت ز یاد برد
درد اسیری خود و سودای دخترم
هوش مصنوعی: رفتیم و همهی نگرانیها و غمهای دوری تو را فراموش کردیم و دیگر به درد تنها بودن خود و آرزوی داشتن دخترم فکر نکردیم.
گیسو گشود و سور حسینی حجاز کرد
در هر قطار موی خود این نغمه ساز کرد
هوش مصنوعی: او موهایش را باز کرد و با هر دسته از مو، نغمهای دلنشین را خلق کرد که یادآور شادیهای حسینی و جشنهای مذهبی در حجاز بود.