بند ۳۰
تا طیلسان ز تارک آن تاجور فتاد
از فرق شهسوار فلک تاج زر فتاد
کیوان و تیر و زهره و بهرام و مشتری
چون مهر و ماه افسر زرشان ز سر فتاد
اکلیل بر زمین زده از فرق فرقدین
تا جبهه و جبین تو با خاک درفتاد
درماتم تو دیر و حرم پیر و دیر سوخت
این خود چه دوزخی است که در خیر و شر فتاد
افلاک و عرش و کرسی و لوح و قلم همه
در هر یک التهاب به سبکی دگر فتاد
این تابشی است تیره که در کفر و دین فروخت
وین آتشی است خیره که در خشک و تر فتاد
با آنکه خصم با تو کمان خطا کشید
تیری خطا نرفت و همه کارگر فتاد
گیرم به التماس تو یک تن نخاست نرم
دلها ز نالهٔ تو چرا سختتر فتاد
مغزی نبود ورنه نه یک چشم کور ماند
هوشی نبود ورنه نه یک گوش کر فتاد
با سختجانی دل پولادخای خصم
چون شد که ننگ سنگدلی بر حجر فتاد
کس را ز فرط غم خبر از خویشتن نماند
تا این خبر به ساحت گیتی سمر فتاد
این خاکدان کهنه مرمتپذیر نیست
زین سیل خانهکن که به هر کوی درفتاد
خوناب لجهپای بهر بوم و بر دوید
سیلاب دجلهزای به هر جوی و جر فتاد
سودای خام پخت که خصمت خیام سوخت
صد دوزخ آتشش به سقر زآن شرر فتاد
تا جان تابناک وی از جسم پاک رفت
جان وجود و پیکر هستی به خاک رفت
اطلاعات
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: ترکیب بند
منبع اولیه: چکامه
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
تا طیلسان ز تارک آن تاجور فتاد
از فرق شهسوار فلک تاج زر فتاد
هوش مصنوعی: وقتی کلاه زیبای آن شاه بر زمین افتاد، مانند این بود که تاج طلایی آسمان از سر قهرمانش پایین آمد.
کیوان و تیر و زهره و بهرام و مشتری
چون مهر و ماه افسر زرشان ز سر فتاد
هوش مصنوعی: سیارههای بزرگ مانند کیوان، تیر، زهره، بهرام و مشتری، با درخشش و زیبایی خود همچون خورشید و ماه، تاج زرینشان از سرشان افتاده است.
اکلیل بر زمین زده از فرق فرقدین
تا جبهه و جبین تو با خاک درفتاد
هوش مصنوعی: تاجی که بر زمین افتاده، از بالای سر ستارهها تا پیشانی و چهرهات به خاک رسیده است.
درماتم تو دیر و حرم پیر و دیر سوخت
این خود چه دوزخی است که در خیر و شر فتاد
هوش مصنوعی: در غم تو، دیر و حرم کهن سوخت و ویران شد. این چه عذابی است که در آن خوبی و بدی با هم آمیختهاند؟
افلاک و عرش و کرسی و لوح و قلم همه
در هر یک التهاب به سبکی دگر فتاد
هوش مصنوعی: در آسمانها و عرش و کرسی و لوح و قلم، هر کدام به طرز خاصی دچار تغییر و حرکت شدهاند.
این تابشی است تیره که در کفر و دین فروخت
وین آتشی است خیره که در خشک و تر فتاد
هوش مصنوعی: این یک نور تاریکی است که در بین باورها و عدم باورها قرار دارد و این یک آتش سوزانی است که بر هر چیز خشک و تر میافتد.
با آنکه خصم با تو کمان خطا کشید
تیری خطا نرفت و همه کارگر فتاد
هوش مصنوعی: با وجود اینکه دشمن با تیرکمان و هدفگیری نادرست به تو حمله کرد، تیرش به هدف نرسید و همه چیز به خوبی انجام شد.
گیرم به التماس تو یک تن نخاست نرم
دلها ز نالهٔ تو چرا سختتر فتاد
هوش مصنوعی: اگرچه من به خاطر خواهش تو کسی را نتوانستم به دست آورم، اما چرا دلهای لطیف و مهربان از فریاد و نالهٔ تو سختتر و محکمتر شدند؟
مغزی نبود ورنه نه یک چشم کور ماند
هوشی نبود ورنه نه یک گوش کر فتاد
هوش مصنوعی: اگر عقل و فهمی بود، هیچ کس کور نمیماند و اگر درکی بود، هیچ کسی هم کر نمیشد.
با سختجانی دل پولادخای خصم
چون شد که ننگ سنگدلی بر حجر فتاد
هوش مصنوعی: با استقامت و مقاومتی که دل آهنین دشمن دارد، چگونه است که تیر ننگ سنگدلی بر دل سنگی او فرود میآید؟
کس را ز فرط غم خبر از خویشتن نماند
تا این خبر به ساحت گیتی سمر فتاد
هوش مصنوعی: هیچکس به خاطر غم زیاد توانایی شناخت خود را ندارد تا اینکه این غم و اندوه به صورت واقعیت در دنیا نمایان شود.
این خاکدان کهنه مرمتپذیر نیست
زین سیل خانهکن که به هر کوی درفتاد
هوش مصنوعی: این زمین قدیمی قابل ترمیم نیست، چون سیلابی که به هر گوشه میریزد، همه چیز را خراب میکند.
خوناب لجهپای بهر بوم و بر دوید
سیلاب دجلهزای به هر جوی و جر فتاد
هوش مصنوعی: خون و عاطفه به خاطر وطن و سرزمین از دل لجهپای بهطور بیوقفه سرازیر شد و سیلاب دجله به هر جوی و جویبار جاری شد.
سودای خام پخت که خصمت خیام سوخت
صد دوزخ آتشش به سقر زآن شرر فتاد
هوش مصنوعی: عشق و آرزوی بدون فکر و ناپخته به دشمنی که خیام نام دارد، او را به شدت آسیبدیده و سوخته کرده است. شعلههای آتشین این عشق آنقدر قوی است که میتواند صد دوزخ را بسوزاند و از آنها جرقههایی به سمت پایین افکند.
تا جان تابناک وی از جسم پاک رفت
جان وجود و پیکر هستی به خاک رفت
هوش مصنوعی: وقتی که روح روشن او از بدن پاکش جدا شد، وجود و قالب هستی به خاک سپرده شد.