گنجور

بند ۲۶

درداد تن به مرگ چو کارش ز جان گذشت
بگذاشت پای بر سر جان وز جهان گذشت
آمد به حرب‌گاه و به هر گام ز اهل‌بیت
صد رستخیز عام بر آن ناتوان گذشت
چندان به کشتگان خود از چشم و دل گریست
کآب از رکاب برشد و خون از عنان گذشت
پیر فلک خمید چو آن پیر خسته‌جان
بر نعش چاک‌چاک جوانی چنان گذشت
بی‌اختیار کشتهٔ او را به بر کشید
با حالتی که کار غم از امتحان گذشت
رخ بر رخش نهاد و به حسرت سرشک ریخت
این داند آن‌که از پسری نوجوان گذشت
کاینک رسم ز پی که به داغت زیَم صبور
آسان وگرنه از چو تو کی [می‌]توان گذشت
دشمن ز شق‌کمانی خود دست برنداشت
هرچند تیر نالهٔ وی ز آسمان گذشت
از تاب زخم و کوشش حرب و غم حریم
جان ناگذشته از سر تن تن ز جان گذشت
و آنگه به روی خاک در افتاد و کار او
از گرز و تیغ و دشنه و تیر و سنان گذشت
در موج اشک و خون گلو تشنه جان سپرد
وز پیش چشمش آن دو سه نهر روان گذشت
برق ستیزه خشک و ترش برگ و بار سوخت
بر یک بهار گلشن او صد خزان گذشت
در ماتمش ز سینهٔ مجروح تشنگان
دل‌ها برون فتاد چو کار از فغان گذشت
مردان به خاک و خون همه خفتند تشنه‌کام
با آنکه موج اشک زنان از میان گذشت
تنها به راه دوست نه دست از حرم کشید
بفشرد پای و بر سر خود هم قلم کشید

اطلاعات

وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: ترکیب بند
منبع اولیه: چکامه

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

درداد تن به مرگ چو کارش ز جان گذشت
بگذاشت پای بر سر جان وز جهان گذشت
هوش مصنوعی: زمانی که کار او به آخر رسیده و چاره‌ای جز مرگ نداشت، با جسارت و قدرت، زندگی را رها کرد و بر ترس‌ها و مشکلاتش غلبه کرد و از دنیای فانی گذشت.
آمد به حرب‌گاه و به هر گام ز اهل‌بیت
صد رستخیز عام بر آن ناتوان گذشت
هوش مصنوعی: او وارد میدان جنگ شد و در هر قدمی که برداشت، از اهل بیت، صدها قیام عظیم را بر آن ناتوان مشاهده کرد.
چندان به کشتگان خود از چشم و دل گریست
کآب از رکاب برشد و خون از عنان گذشت
هوش مصنوعی: او آنقدر برای کشته‌شدگان خود گریه کرد که اشک‌هایش مانند آب از لبه زانوهایش سرازیر شد و خون از سربندش جاری گردید.
پیر فلک خمید چو آن پیر خسته‌جان
بر نعش چاک‌چاک جوانی چنان گذشت
هوش مصنوعی: زمانه به قدری پیر و دلسرد شده که وقتی به جسد جوانی آسیب‌دیده و پاره‌پاره می‌نگرد، به شدت تحت تأثیر قرار می‌گیرد و دچار اندوه می‌شود.
بی‌اختیار کشتهٔ او را به بر کشید
با حالتی که کار غم از امتحان گذشت
هوش مصنوعی: بی‌اختیار او را در آغوش گرفتم، با حالی که ثابت کرد غم و اندوه از هر آزمایشی فراتر است.
رخ بر رخش نهاد و به حسرت سرشک ریخت
این داند آن‌که از پسری نوجوان گذشت
هوش مصنوعی: او در چهره‌اش نگاهی انداخت و از روی حسرت اشکی ریخت. این احساس را کسی درک می‌کند که تجربه‌ای از جوانی و گذر از آن داشته باشد.
کاینک رسم ز پی که به داغت زیَم صبور
آسان وگرنه از چو تو کی [می‌]توان گذشت
هوش مصنوعی: در اینجا می‌گوید که من به خاطر عشق و داغ تو صبر می‌کنم، وگرنه چگونه می‌توان از کسی مثل تو گذشت؟
دشمن ز شق‌کمانی خود دست برنداشت
هرچند تیر نالهٔ وی ز آسمان گذشت
هوش مصنوعی: دشمن هرگز از کینه‌ورزی‌اش دست نکشید، حتی زمانی که تیرش به قدری قوی بود که صدایش به آسمان رسید.
از تاب زخم و کوشش حرب و غم حریم
جان ناگذشته از سر تن تن ز جان گذشت
هوش مصنوعی: به خاطر درد و تلاش در جنگ و غم، او به هیچ‌وجه از جان و روح خود دور نشده و از جسم خود نیز جدا نشده است.
و آنگه به روی خاک در افتاد و کار او
از گرز و تیغ و دشنه و تیر و سنان گذشت
هوش مصنوعی: سپس بر روی زمین افتاد و دیگر چیزی از قدرت و توانایی‌هایش مثل چکش، شمشیر، خنجر، تیر و نیزه باقی نماند.
در موج اشک و خون گلو تشنه جان سپرد
وز پیش چشمش آن دو سه نهر روان گذشت
هوش مصنوعی: در حالیکه دریاچه‌ای از اشک و خون در گلو داشت و جان خود را فدای تشنگی می‌کرد، او در مقابل چشمانش، چندین نهر جاری را دید که از کنار او می‌گذشتند.
برق ستیزه خشک و ترش برگ و بار سوخت
بر یک بهار گلشن او صد خزان گذشت
هوش مصنوعی: برق درخشان و ملایم درختان و بوته‌ها را سوزاند و در یک بهار، گل‌های آن باغ را خراب کرد. به همین دلیل، بسیاری از فصل‌های پاییز بر او گذشت.
در ماتمش ز سینهٔ مجروح تشنگان
دل‌ها برون فتاد چو کار از فغان گذشت
هوش مصنوعی: در سوگ او، صدای دل‌های مجروح تشنگان از سینه‌ها بیرون زد، زمانی که فریادها به جایی نرسید.
مردان به خاک و خون همه خفتند تشنه‌کام
با آنکه موج اشک زنان از میان گذشت
هوش مصنوعی: مردان به خواب ابدی فرو رفتند و در حالی که تشنه بودند، اشک‌های زنان از کنارشان جاری شد و به آن‌ها رسید.
تنها به راه دوست نه دست از حرم کشید
بفشرد پای و بر سر خود هم قلم کشید
هوش مصنوعی: او فقط برای دوست رفت و از حرم دست برنداشت و در حین رفتن، پایش را محکم فشار داد و بر سر خود نیز آرامی کشید.