گنجور

بند ۲۴

کز اختر فلک‌زده وز طالع زبون
گردون زمانه را به جفا گشت رهنمون
عصری است بی‌مروت و عهدی است بی‌امان
دوری است پر دواهی و دهری است پر فنون
هم خاک مهرسوز و هم افلاک کینه‌ساز
از سعد بی‌سعادت و از بخت باژگون
هم دوست بی‌حمیت و هم خصم بی‌حیا
این از شکیب کمتر و آن از بلا فزون
نعش معاشران همه عریان به مهد خاک
جسم برادران همه غلطان به موج خون
این یک ز نی سرش به فلک رفته سربلند
وین یک ز زین تنش به زمین گشته سرنگون
از موج خون خسته‌دلان خاک بی‌قرار
وز تیر آه تشنه‌لبان چرخ با سکون
روی هوا ز دود جگرهاست دوده‌رنگ
پشت زمین ز خون بدن‌هاست لاله‌گون
استاده پیش چشم تو اینک به جنگ جای
با تیغ و نی صفوف جفاجوی کالجفون
با آنکه یک تن از صف میدان نگشت باز
رفتند یاوران و تو هم می روی کنون
از شست ما به تیر قدر می‌شوی رها
وز دست ما به حکم قضا می‌روی برون
ما بی‌کسان زار و غریبان بی‌پناه
بعد از تو درمیان بلا چون کنیم چون
جمعی اسیر و عور و پریشان و خوار و زار
وین قوم تند و سرکش و بی‌دین و رذل دون
از ما مدار چشم صبوری در این سفر
اسپند را چگونه بر آتش بود سکون
شاه غریب از همه گیتی گسسته‌دل
این گفت و کاینات شد از روی او خجل

اطلاعات

وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: ترکیب بند
منبع اولیه: چکامه

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

کز اختر فلک‌زده وز طالع زبون
گردون زمانه را به جفا گشت رهنمون
هوش مصنوعی: از ستاره‌ای که دچار سرنوشت بدی شده و از طالع نامناسبی که به گردون تعلق دارد، زندگی را با بی‌رحمی هدایت می‌کند.
عصری است بی‌مروت و عهدی است بی‌امان
دوری است پر دواهی و دهری است پر فنون
هوش مصنوعی: این زمان، زمانی است که مهربانی کمتر دیده می‌شود و وعده‌ها بی‌پایه و اساس هستند. دورانی است که پر از سختی و آزمایش‌هاست و دنیایی است پر از هنرها و شیوه‌های مختلف.
هم خاک مهرسوز و هم افلاک کینه‌ساز
از سعد بی‌سعادت و از بخت باژگون
هوش مصنوعی: زمین و آسمان هر دو از بدی و ستم سعدی ناامید و دلسرد هستند و بر بخت شوم او حسرت می‌خورند.
هم دوست بی‌حمیت و هم خصم بی‌حیا
این از شکیب کمتر و آن از بلا فزون
هوش مصنوعی: دوستی که نسبت به تو بی‌احساس است و دشمنی که فاقد هرگونه شرم و حیاست، نشان دهنده این است که صبر و شکیبایی تو کمتر از آن است که باید و بلا و سختی تو بیشتر از حد معمول است.
نعش معاشران همه عریان به مهد خاک
جسم برادران همه غلطان به موج خون
هوش مصنوعی: اجساد دوستان همگی در زیر خاک بی‌پوشش هستند و بدن‌های برادران در میان موج‌های خون به حالت غلتیدن درآمده‌اند.
این یک ز نی سرش به فلک رفته سربلند
وین یک ز زین تنش به زمین گشته سرنگون
هوش مصنوعی: یکی از این دو، به آسمان رفته و عالـی‌مقام است، در حالی که دیگرى به زمین افتاده و در موضع ذلت قرار گرفته است.
از موج خون خسته‌دلان خاک بی‌قرار
وز تیر آه تشنه‌لبان چرخ با سکون
هوش مصنوعی: از شدت درد و اندوه دل‌های خسته و بی‌قرار، زمین به شدت نگران است و تیرهای آتشین از آروزی آرامش و رفع تشنگی لب‌های تشنه در آسمان، بی‌حرکت و ساکن مانده‌اند.
روی هوا ز دود جگرهاست دوده‌رنگ
پشت زمین ز خون بدن‌هاست لاله‌گون
هوش مصنوعی: آسمان پر از دود دل‌های زخمی است و پشت زمین رنگین به خون انسان‌هاست.
استاده پیش چشم تو اینک به جنگ جای
با تیغ و نی صفوف جفاجوی کالجفون
هوش مصنوعی: این بیت به تصویر کشیدن یک نبرد است که در آن، شخصی با تیغ و نیزه در برابر گروهی از دشمنان قرار دارد. این جنگ در مقابل چشمان تو رخ می‌دهد و به نوعی نشان‌دهنده‌ی دشواری‌ها و چالش‌هایی است که فرد با آنها مواجه می‌شود. همچنین می‌تواند به معنای تلاش و مبارزه‌ای باشد که فرد در زندگی خود انجام می‌دهد.
با آنکه یک تن از صف میدان نگشت باز
رفتند یاوران و تو هم می روی کنون
هوش مصنوعی: اگرچه هیچ کس به میدان نرفت، اما یاران بازگشتند و حالا تو هم داری می‌روی.
از شست ما به تیر قدر می‌شوی رها
وز دست ما به حکم قضا می‌روی برون
هوش مصنوعی: از دست ما خارج می‌شوی و به سوی تقدیر می‌روی؛ ما تنها در نقش تعیین‌کننده‌ای هستیم که در نهایت تو را از ما جدا می‌کند.
ما بی‌کسان زار و غریبان بی‌پناه
بعد از تو درمیان بلا چون کنیم چون
هوش مصنوعی: ما بدون یاور و در وضعیت ناگواری به سر می‌بریم و پس از تو، در میان این مشکلات و سختی‌ها چگونه باید زندگی کنیم؟
جمعی اسیر و عور و پریشان و خوار و زار
وین قوم تند و سرکش و بی‌دین و رذل دون
هوش مصنوعی: گروهی در حال غم و اندوه، بی‌چاره و نابینا و درهم و برهم هستند و این گروه دیگر، سرسخت، بدون ایمان و پست و حقیر می‌باشند.
از ما مدار چشم صبوری در این سفر
اسپند را چگونه بر آتش بود سکون
هوش مصنوعی: در این سفر، چگونه می‌توان به آرزوی خود رسید و صبر داشت، در حالی که مثل اسپند بر آتش نمی‌توان آرام ماند؟
شاه غریب از همه گیتی گسسته‌دل
این گفت و کاینات شد از روی او خجل
هوش مصنوعی: شاه غریب از همه دنیا دل‌تنگ بود و این را گفت، که به خاطر او، تمام جهان شرمنده شد.