بند ۲۳
کز جد و مادر و پدر ای یادگار ما
آقای ما برادر ما شهریار ما
داریم التماسی ازین التهاب بیش
فرمای التفاتی ازین به به کار ما
هفتاد و یک جراحت کاری به روی هم
زین کشتگان رسید به جان فگار ما
دگر هزار و نهصد و پنجاه زخم غم
از داغ خود مزن به دل داغ دار ما
بر پای دوستان مفکن ز اضطرار بند
در دست دشمنان مپسند اختیار ما
از خون مخواه خلعت لعلی لباس خویش
وز غم مساز کسوت کحلی شعار ما
رحمی به حال فاطمه کآن طفل بی پدر
تا حشر دیده دوخته بر انتظار ما
سوی مزار فاطمه چون بگذریم اگر
افتد ز کوفه بی تو به یثرب گذار ما
دل داده ای به دست که این سان اثر نکرد
بر سینه ی تو ناله ی گردون سپار ما
دل پاره پاره از سر مژگان فرو چکید
در روضه ی تو طرفه گلی داد خار ما
دردا که تر نشد لب خشکت به نیم نم
چندان که رفت سیل سرشک از کنار ما
چون شد که راه معرکه را بر شما نبست
ای خاک بر سر مژه ی اشک بار ما
خود جرم ما چه بود که نگذشته تا گذشت
خونخوار دشمن از سر یک شیرخوار ما
گر سخت تر ز خاره نبود از چه دل نسوخت
این قوم را به روز تو در روزگار ما
پس دست بر عنان شه بی سپه زدند
وز دل شرر به خرمن خورشید و مه زدند
اطلاعات
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: ترکیب بند
منبع اولیه: چکامه
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
کز جد و مادر و پدر ای یادگار ما
آقای ما برادر ما شهریار ما
هوش مصنوعی: ای یادگار ما از نسل پدر، مادر و جد، ما تو را به عنوان برادر و شهریار خود میشناسیم.
داریم التماسی ازین التهاب بیش
فرمای التفاتی ازین به به کار ما
هوش مصنوعی: ما در این حال پریشانی به کمک نیاز داریم، لطفاً توجهی به کار ما داشته باشید.
هفتاد و یک جراحت کاری به روی هم
زین کشتگان رسید به جان فگار ما
هوش مصنوعی: هفتاد و یک زخم عمیق بر بدن ما نشسته است که بر اثر کشتارها به وجود آمده و به جان ما آسیب زده است.
دگر هزار و نهصد و پنجاه زخم غم
از داغ خود مزن به دل داغ دار ما
هوش مصنوعی: دیگر از غمهای گذشته و زخمهای ناشی از آن نزن به دل ما که خود از درد و اندوهی عمیق رنج میبریم.
بر پای دوستان مفکن ز اضطرار بند
در دست دشمنان مپسند اختیار ما
هوش مصنوعی: برای دوستان خود دست به کار نشو و به خاطر اضطرار، خود را در بند دشمنان ننداز. انتخاب ما را ارزشمندتر بدان.
از خون مخواه خلعت لعلی لباس خویش
وز غم مساز کسوت کحلی شعار ما
هوش مصنوعی: از خون خود نمیتوانی لباسی گرانبها و زیبا برای خود تهیه کنی. همچنین، به غم و اندوه دیگران نیز وابسته نباش، چون نشان و نماد ما رنگ سیاه است.
رحمی به حال فاطمه کآن طفل بی پدر
تا حشر دیده دوخته بر انتظار ما
هوش مصنوعی: به حال فاطمه رحم کنید، زیرا آن کودک بیپدر در این دنیا منتظر ماست و چشمانش به ما دوخته شده است تا به حشر برسد.
سوی مزار فاطمه چون بگذریم اگر
افتد ز کوفه بی تو به یثرب گذار ما
هوش مصنوعی: وقتی به سمت آرامگاه فاطمه میرویم، اگر در مسیر به یثرب رسیدیم و تو با ما نباشی، چطور باید این راه را ادامه دهیم؟
دل داده ای به دست که این سان اثر نکرد
بر سینه ی تو ناله ی گردون سپار ما
هوش مصنوعی: تو دل خود را به کسی سپردهای، اما با این حال نالههای زمانه بر دل تو تأثیر چندانی نداشته است. ما این احساسات را به تو واگذار میکنیم.
دل پاره پاره از سر مژگان فرو چکید
در روضه ی تو طرفه گلی داد خار ما
هوش مصنوعی: دل پارهپاره و آشفته من از چشمان تو با اشک ریخت، در باغ تو گلی زیبا را پیدا کردم که خارهای دل مرا در خود داشت.
دردا که تر نشد لب خشکت به نیم نم
چندان که رفت سیل سرشک از کنار ما
هوش مصنوعی: ای کاش لب خشک تو با کمکی از باران تر میشد، آنقدر که اشکهایم از چشمم کنار رفتند.
چون شد که راه معرکه را بر شما نبست
ای خاک بر سر مژه ی اشک بار ما
هوش مصنوعی: چرا که راه میدان نبرد بر شما بسته نشد، ای خاکستر بر سر ما که با اشکهایمان باران میباریم.
خود جرم ما چه بود که نگذشته تا گذشت
خونخوار دشمن از سر یک شیرخوار ما
هوش مصنوعی: چه گناهی از ما بوده که دشمن خونخوار حتی از زدن یک شیرخوار ما هم دریغ نکرده و به راحتی از آن گذشته است؟
گر سخت تر ز خاره نبود از چه دل نسوخت
این قوم را به روز تو در روزگار ما
هوش مصنوعی: اگر درد و رنج این قوم از خار هم بیشتر باشد، پس چرا دل آنها در روز تو به درد نیامده است؟
پس دست بر عنان شه بی سپه زدند
وز دل شرر به خرمن خورشید و مه زدند
هوش مصنوعی: آنان بر مهار سلطانی چنگ زدند و از دل خود شعلۀ امید و آرزو به سوی خورشید و ماه هدایت کردند.