بند ۱۳
برحالت غریبی او آسمان گریست
تنها نه آسمان همه کون و مکان گریست
چون سوی مقتل آمد و برکشتگان گذشت
بر هر جوان و پیر خروشان چنان گریست
کزتاب شرم در رخ او ماسوا گداخت
و ز باب رحم بردل او کن فکان گریست
هم بر رجال کشته بی کفن و دفن سوخت
هم برنساء زنده ی بیخانمان گریست
از ناله اش خروش به خلد برین فتاد
وز گریه اش بتول به باغ جنان گریست
برسینه و لبش همه صحرا و باغ سوخت
بر دیده و دلش همه دریا و کان گریست
گل ها به خاک ریخت چو گلشن به باد رفت
بلبل به حسرت آمد و بر باغبان گریست
دل هرچه داشت خون جگر سوی دیده راند
چشم از پی نثار رهش ناتوان گریست
چون انس جان برید ز جان جان انس و جان
تن انس جان گذارده بر انس و جان گریست
لب تشنه نحر شد لب نهر فرات آه
با آنکه نهر در غمش آب روان گریست
تا پیکر امام زمان برزمین فتاد
روح الامین به حال زمین و زمان گریست
جسم جهان فتاد تهی ز آن جهان جان
جان جهانیان به عزای جهان گیست
بریک جوان و پیر وی ابقا نکرد خصم
هرچند زان سپه همه پیر و جوان گریست
براین غریب دشت بلا نفس و عقل سوخت
براین قتیل تیغ جفا جسم و جان گریست
جانم به تاب ز انده بی تابیت حسین
خاکم به باد ز آتش بی آبیت حسین
اطلاعات
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: ترکیب بند
منبع اولیه: چکامه
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
برحالت غریبی او آسمان گریست
تنها نه آسمان همه کون و مکان گریست
هوش مصنوعی: در لحظهای که او در غم و اندوهی عمیق به سر میبرد، فقط آسمان نبود که اشک میریخت، بلکه تمامی جهان و همه موجودات نیز در غمش شریک بودند و به حال او افسوس میخوردند.
چون سوی مقتل آمد و برکشتگان گذشت
بر هر جوان و پیر خروشان چنان گریست
هوش مصنوعی: زمانی که به محل قتل رسید و از کنار قتلا گذشت، آنچنان برای هر جوان و پیر گریست که صداش در فضا پیچید.
کزتاب شرم در رخ او ماسوا گداخت
و ز باب رحم بردل او کن فکان گریست
هوش مصنوعی: از شرم و حجب او، دیگران در دل خود ذوب میشوند و به خاطر رحمت او، قلبش همیشه در حال تحول و تغییر است بهگونهای که به شدت متاثر میگردد و گریه میکند.
هم بر رجال کشته بی کفن و دفن سوخت
هم برنساء زنده ی بیخانمان گریست
هوش مصنوعی: هم بر مردانی که بدون کفن و دفن کشته شدهاند، سوخت و هم بر زنانی که زندهاند اما بیخانمان هستند، گریست.
از ناله اش خروش به خلد برین فتاد
وز گریه اش بتول به باغ جنان گریست
هوش مصنوعی: از صدای نالهاش، صدایی بهشت را فراگرفت و از گریانیدنش، مریم مقدس در باغ بهشت اشک ریخت.
برسینه و لبش همه صحرا و باغ سوخت
بر دیده و دلش همه دریا و کان گریست
هوش مصنوعی: بر سینه و لب او، همه باغ و صحرا در آتش سوخت و بر دیده و دل او، همه دریا و معادن اشک ریخت.
گل ها به خاک ریخت چو گلشن به باد رفت
بلبل به حسرت آمد و بر باغبان گریست
هوش مصنوعی: وقتی که گلها به زمین ریختند و باغچه تحت تأثیر باد قرار گرفت، بلبل به خاطر از دست رفتن زیباییها دلتنگ شد و برای باغبان اشک ریخت.
دل هرچه داشت خون جگر سوی دیده راند
چشم از پی نثار رهش ناتوان گریست
هوش مصنوعی: دل هر چه احساس و درد داشت، به چشمها منتقل کرد و اشکها به خاطر ناتوانی در دنبال کردن او ریختند.
چون انس جان برید ز جان جان انس و جان
تن انس جان گذارده بر انس و جان گریست
هوش مصنوعی: زمانی که ارتباط جان با جان انس قطع شد، جان انس و جان تن، هر دو بر ارتباط انس و جان اشک ریختند.
لب تشنه نحر شد لب نهر فرات آه
با آنکه نهر در غمش آب روان گریست
هوش مصنوعی: لب تشنه جان داد در کنار رود فرات. آه که حتی رودخانه نیز بر حال او گریه کرده و اشکی روان دارد.
تا پیکر امام زمان برزمین فتاد
روح الامین به حال زمین و زمان گریست
هوش مصنوعی: هنگامی که بدن امام زمان بر روی زمین افتاد، روح القدس به خاطر حال زمین و زمان غمگین شد.
جسم جهان فتاد تهی ز آن جهان جان
جان جهانیان به عزای جهان گیست
هوش مصنوعی: جهان مادی خالی از آن حقیقت الهی است، در حالی که روح انسانها به خاطر فقدان آن روح بزرگ در سوگ و اندوه به سر میبرد.
بریک جوان و پیر وی ابقا نکرد خصم
هرچند زان سپه همه پیر و جوان گریست
هوش مصنوعی: در جنگ، نه به جوان و نه به پیر رحم نکردند. هرچه از آن سپاه بود، باعث شد همه پیر و جوان به حالتی غمگین و گریهکنان درآیند.
براین غریب دشت بلا نفس و عقل سوخت
براین قتیل تیغ جفا جسم و جان گریست
هوش مصنوعی: در این دشت غمانگیز، جان و عقل در اثر درد و رنج متلاشی شد. برای این فرد مظلوم که به وسیلهی ظلم و ستم کشته شده، جسم و روح به شدت نفرین کردند و گریستند.
جانم به تاب ز انده بی تابیت حسین
خاکم به باد ز آتش بی آبیت حسین
هوش مصنوعی: جان من از اندوه بیتابی تو بیتاب است، و خاکم به باد میرود از آتش بدون آب تو.