گنجور

بند ۱۰۱

هرگه کنم به واقعه ی کربلا مرور
مغزم رود ز هوش و فتد عقلم از شعور
تا در نظر نوایب این فتنه نقش بست
دل جست نفرت از تن و تن شد ز جان نفور
هر جا حدیث حادثه زای تو سر کنند
حسرت حصول یابد و غیبت کند حضور
در امر سرگذشت تو چون سر کنم مقال
حیرت به حیرتم همه افزاید آن امور
بر یاد اشک و آه یتیمان تشنه کام
آهم به شیون آید و اشکم فتد به شور
با آنکه ابتلا همه مخصوص انبیا است
از انبیا که بود به چندین بلا صبور
اظهار این قضیه نفرمودی ار چنین
کی امتیاز باطل و حق یافتی ظهور
سلب لباس و اسرکه از وی صدور یافت
کاهل و عیال خود همه دیدی اسیر و عور
هر روز تازه تر شود از روزگار پیش
این قصه کهن که بود نو پس از دهور
دردا که عهد دولت باطل به دفع حق
دست جفا رساند به جایی بنای زور
کآل رسول دربدر آواره در فلات
و اهل فضول ایمن و آسوده در قصور
ختم ستم ز خصم تو شد بر تو ورنه کی
در خاطری کند همه این خطره ها خطور
جز کوفیان شوم دغا هیچ دشمنی
هرگز نرانده بر تن مقتول خود ستور
این ظلم ها که هست در امکان بر اهل بیت
راندی عدو اگر نشی مانعش قصور
در سوگ این سلیل ولی سبط مصطفی
چشم شناس باشد و طوبی لمن بکی

اطلاعات

وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: ترکیب بند
منبع اولیه: چکامه

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

هرگه کنم به واقعه ی کربلا مرور
مغزم رود ز هوش و فتد عقلم از شعور
هوش مصنوعی: هر بار که به واقعه‌ی کربلا فکر می‌کنم، طوری تحت تأثیر قرار می‌گیرم که از خود بی‌خود می‌شوم و عقل و شعورم را از دست می‌دهم.
تا در نظر نوایب این فتنه نقش بست
دل جست نفرت از تن و تن شد ز جان نفور
هوش مصنوعی: تا زمانی که این آشفتگی در نظر نوایب شکل گرفت، دل از جسم نفرت کرد و جسم از روح دور شد.
هر جا حدیث حادثه زای تو سر کنند
حسرت حصول یابد و غیبت کند حضور
هوش مصنوعی: هر جا که از واقعه‌ای که تو به وجود آورده‌ای سخن گفته شود، حسرت و آرزوی دستیابی به آن واقعیت به وجود می‌آید و در نتیجه، حضور واقعی از بین می‌رود.
در امر سرگذشت تو چون سر کنم مقال
حیرت به حیرتم همه افزاید آن امور
هوش مصنوعی: در مورد سرنوشت تو هر چه بیشتر صحبت کنم، تعجب و حیرتم بیشتر می‌شود و هر بار مطالب جدیدی به آن اضافه می‌شود.
بر یاد اشک و آه یتیمان تشنه کام
آهم به شیون آید و اشکم فتد به شور
هوش مصنوعی: به یاد اشک‌ها و ناله‌های یتیمان تشنه، دلم به تنگی می‌آید و از شدت غم، اشک‌هایم سرازیر می‌شود.
با آنکه ابتلا همه مخصوص انبیا است
از انبیا که بود به چندین بلا صبور
هوش مصنوعی: با وجود اینکه تنها پیامبران به آزمون و مشکلات خاصی مبتلا می‌شوند، اما از میان آن‌ها، تنها تعداد کمی هستند که در برابر این سختی‌ها صبوری و استقامت نشان می‌دهند.
اظهار این قضیه نفرمودی ار چنین
کی امتیاز باطل و حق یافتی ظهور
هوش مصنوعی: اگر تو این موضوع را نمی‌گفتی، پس چگونه می‌توانی به تفکیک بین حق و باطل نائل شوی و بر آن آگاهی یابی؟
سلب لباس و اسرکه از وی صدور یافت
کاهل و عیال خود همه دیدی اسیر و عور
هوش مصنوعی: کسی که از دست لباس و زینت‌هایش بی‌خبر است، در حالی که خود را تنبل و بی‌مسئولیت نشان می‌دهد، تمام خانواده و وابستگانش را در وضعیت سخت و فقیرانه می‌بیند.
هر روز تازه تر شود از روزگار پیش
این قصه کهن که بود نو پس از دهور
هوش مصنوعی: هر روز این داستان کهن به گونه‌ای نو و تازه‌تر از روزهای گذشته به ما می‌رسد، مانند این که در طول زمان، آنچه کهن بوده، همواره خود را به شکلی جدید معرفی می‌کند.
دردا که عهد دولت باطل به دفع حق
دست جفا رساند به جایی بنای زور
هوش مصنوعی: آه، چه دردناک است که وعده‌های نیکوی زندگی از بین رفته و برای جلوگیری از حق، با ظلم و ستم به جایی رسیده‌ایم که زورگویان حاکم شده‌اند.
کآل رسول دربدر آواره در فلات
و اهل فضول ایمن و آسوده در قصور
هوش مصنوعی: مانند پیامبرانی که در بیابان‌ها آواره و سرگردان هستند، در حالی که افراد نادان و بی‌خبر در کاخ‌ها و قصرها در امنیت و آرامش به سر می‌برند.
ختم ستم ز خصم تو شد بر تو ورنه کی
در خاطری کند همه این خطره ها خطور
هوش مصنوعی: اگر دشمن تو را در آرامش و امنیت قرار نمی‌داد، هیچ‌گاه این افکار و نگرانی‌ها به ذهنت خطور نمی‌کرد.
جز کوفیان شوم دغا هیچ دشمنی
هرگز نرانده بر تن مقتول خود ستور
هوش مصنوعی: غیر از کوفیان، هیچ دشمن دیگری هرگز اسبی را بر روی بدن مقتول خود نرانده است.
این ظلم ها که هست در امکان بر اهل بیت
راندی عدو اگر نشی مانعش قصور
هوش مصنوعی: این ظلم‌هایی که نسبت به اهل بیت وجود دارد، اگر دشمنان نتوانند مانع آن شوند، این ضعف و کوتاهی از خود آن‌هاست.
در سوگ این سلیل ولی سبط مصطفی
چشم شناس باشد و طوبی لمن بکی
هوش مصنوعی: در غم این جانشین والای پیامبر و بزرگ زاده او، هر کس که چشمانش به حقایق بیدار باشد، سزاوار شادکامی است. خوشا به حال کسی که به یاد او گریه کند.