گنجور

بند ۱۰۰

چتوان سرودن آن همه با این زبان لال
افسانه ای که رفت برون از حدود فال
ظلمی که ماند و خصم نکرد از قصور بود
او خود نداشت ورنه نکولی ز هر نکال
سخت آن چنان دو طفل نمردی ز تشنگیش
نرم ار شدی بر او دل بی رحم بدسگال
کی خاطرش ز خطره ی کین خالی اوفتد
تا کس کند به ظلم خیالی پس از خیال
امکان اگر که داشت ستم بیش از آن، ولی
تمکین نماند کون و مکان را به هیچ حال
محض رضای دوست فکندی به پا ز دست
در راه دوستان زن و فرزند و جان و مال
یابند هر دم از تن و جانی تمام خلق
وآن را به خاک پای تو ریزند لایزال
هر صبح و شام بیش و کم از عمر روز و شب
از روی طوع و رغبت و اقبال و امتثال
تا رستخیز بر نتوانند آمدن
از عهده ی سپاس حقوق تو بالمآل
ذرات مکن فکان همه نارند ادا نمود
یک روز حمد جود تو از صد هزار سال
خیرات مستقر اگر ای دل طلب کنی
صلوات مستمر به محمد فرست و آل
نیک و بدم به شادی و غم هر چه عمر رفت
جز زاریم به سوگ تو نفزود جز وبال
زین وقعه دولتی است شگرفم به آه و اشک
کز مویه رشک مو شوم از ناله شرم نال
پرواز باغ چون کند آن مرغ کز نخست
پر ریخت در قفس چو به دامنش شکست بال
بندم زبان به فردگشایم به طبع گوش
معذورم از حدیث غمت گر زیم خموش

اطلاعات

وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: ترکیب بند
منبع اولیه: چکامه

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

چتوان سرودن آن همه با این زبان لال
افسانه ای که رفت برون از حدود فال
هوش مصنوعی: چگونه می‌توانم داستان‌هایی را با این زبان بی‌صدا بسازم، در حالی که افسانه‌ای از من دور شده و از مرزهای رویاها فراتر رفته است؟
ظلمی که ماند و خصم نکرد از قصور بود
او خود نداشت ورنه نکولی ز هر نکال
هوش مصنوعی: ظلمی که باقی مانده و انتقامی از آن گرفته نشده، ناشی از تقصیر خود ظالم است. اگر او واقعاً نیتی داشت، نمی‌توانست از این عمل بد معاف بماند.
سخت آن چنان دو طفل نمردی ز تشنگیش
نرم ار شدی بر او دل بی رحم بدسگال
هوش مصنوعی: سخت است که دو کودک به خاطر تشنگی بمیرند، حتی اگر تو بی‌رحمانه به آن‌ها دلسوزی کنی.
کی خاطرش ز خطره ی کین خالی اوفتد
تا کس کند به ظلم خیالی پس از خیال
هوش مصنوعی: چه زمانی ممکن است کسی از نگرانی بابت کینه و خطر نجات یابد، در حالی که دیگران به خیال خود، ظلمی را بر او روا دارند؟
امکان اگر که داشت ستم بیش از آن، ولی
تمکین نماند کون و مکان را به هیچ حال
هوش مصنوعی: اگر امکان ستم بیشتر از این بود، اما هیچ چیز نمی‌توانست به هستی و وجود تسلیم شود.
محض رضای دوست فکندی به پا ز دست
در راه دوستان زن و فرزند و جان و مال
هوش مصنوعی: برای خوشنودی دوست، باید همه چیز را رها کنی؛ حتی خانواده و دارایی‌ات را در راه دوستان بگذاری و جان خود را نیز فدای آنها کنی.
یابند هر دم از تن و جانی تمام خلق
وآن را به خاک پای تو ریزند لایزال
هوش مصنوعی: هر لحظه از جان و وجود همه مخلوقات چیزی می‌گیرند و آن را در برابر تو، به خاک پای تو می‌پاشند بی‌پایان.
هر صبح و شام بیش و کم از عمر روز و شب
از روی طوع و رغبت و اقبال و امتثال
هوش مصنوعی: هر روز و شب، با میل و رغبت، عمر ما به پیش می‌رود و ما به آن رضایت داریم.
تا رستخیز بر نتوانند آمدن
از عهده ی سپاس حقوق تو بالمآل
هوش مصنوعی: تا روز قیامت نمی‌توانند از عهده‌ی سپاسگزاری و قدردانی از حقوق تو برآیند.
ذرات مکن فکان همه نارند ادا نمود
یک روز حمد جود تو از صد هزار سال
هوش مصنوعی: هر ذره‌ای در عالم اگر به صحبت درآید، همه نشان‌دهنده‌ی آتش و نارضایتی هستند. یک روز در ستایش و سپاس‌گذاری از سخاوت و بزرگی تو، به اندازه‌ی صد هزار سال حرف زده می‌شود.
خیرات مستقر اگر ای دل طلب کنی
صلوات مستمر به محمد فرست و آل
هوش مصنوعی: اگر به دنبال خیرات و نیکی‌های پایدار هستی، دل خود را به ارسال صلوات بر محمد و خاندانش مشغول کن.
نیک و بدم به شادی و غم هر چه عمر رفت
جز زاریم به سوگ تو نفزود جز وبال
هوش مصنوعی: زندگی من پر از خوشی و غم بوده است، اما هر چه زمان گذشت، تنها غم و اندوه من از فقدان تو بیشتر شد و بر دوشم سنگینی کرد.
زین وقعه دولتی است شگرفم به آه و اشک
کز مویه رشک مو شوم از ناله شرم نال
هوش مصنوعی: در این حادثه، وضعیتی فوق‌العاده برای من به وجود آمده است؛ آنچنان که با اندوه و گریه، به خاطر غم و اندوهی که دارم، حس می‌کنم به جای احساس حسرت، باید شرمنده باشید.
پرواز باغ چون کند آن مرغ کز نخست
پر ریخت در قفس چو به دامنش شکست بال
هوش مصنوعی: پرواز باغ چگونه می‌تواند باشد، وقتی که آن پرنده‌ای که در ابتدا پرهایش را در قفس ریخته و حالا که بالش شکست، به دامانش برمی‌گردد؟
بندم زبان به فردگشایم به طبع گوش
معذورم از حدیث غمت گر زیم خموش
هوش مصنوعی: می‌گوید که من زبانم را به سکوت می‌بندم و می‌خواهم به گونه‌ای صحبت کنم که گوش من معذور است از شنیدن سخنان غمت. اگرچه درد تو را در دل دارم، اما اگر برایم سخت باشد، سکوت را برمی‌گزینم.