شمارهٔ ۴۰
دردا که ماند در دل بس حسرت از جوانان
آوخ که سوخت جان ها بر داغ مهربانان
تن کی سبک پی از بند دل گرانان
خفته خبر ندارد سر در کنار جانان
کاین شب دراز باشد بر چشم پاسبانان
در مرگ دوستداران دل چون تحمل آرد
کی ز آستین توان بست چشمی که خون ببارد
از تاب تن چه تشویش آن را که جان سپارد
دل داده را ملامت کردن چسود دارد
می باید این نصیحت کردن به دل ستانان
با درد هجر نشگفت گر هردمت بگریم
بی چهر عالم آرا یک عالمت بگریم
برکشته ات بنالم در ماتمت بگریم
بر اشک من بخندی گر در غمت بگریم
کاین کارهای مشکل افتد به کاردانان
چرخم به قید و چنبر زین آستان کشاند
وز نعش کشتگانم با تازیانه راند
ور ساعتی بپایم خصمم بسر دواند
شکر فروش مصری حال مگس چه داند
این دست شوق برسر آن آستین فشانان
بعد از تو ای برادر هرچند دستگیرم
وز پیش دوستداران دشمن برد اسیرم
لیکن به داغ و حسرت تا در غمت نمیرم
چشم از تو برنگیرم ور می زنند تیرم
مشتاق گل بسازد با خوی باغبانان
ای ساربان زمانی بار سفر مبندم
کاین تشنه کشتگان را چون ناقه پای بندم
ور باشد از اعادی هرگام صد گزندم
من ترک مهر اینان برخود نمی پسندم
بگذار تا بیاید برمن جفای آنان
هست از کشاکش خصم این ره که می سپارم
ورنی چنین نبایست نعشت بجا گذارم
آن نیستم که بی دوست آنی تحمل آرم
باور مکن که من دست از دامنت بدارم
شمشیر نگسلاند پیوند مهربانان
غم نیست گر به مهرت انباز داغ و دردیم
طومار شادمانی بهر تو درنوردیم
با جان و سر نپیچیم وز راه برنگردیم
ما اختیار خود را تسلیم عشق کردیم
همچون زمام اشتر در دست ساربانان
آنجا که حق پرستان صف برزنند سعدی
وز باده ی شهادت ساغر زنند سعدی
باید که چون صفاییت خنجر زنند سعدی
شاید که آستینت برسر زنند سعدی
تا چون مگس نگردی گرد شکر دهانان
اطلاعات
وزن: مفعول فاعلاتن مفعول فاعلاتن (مضارع مثمن اخرب)
منبع اولیه: چکامه
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
دردا که ماند در دل بس حسرت از جوانان
آوخ که سوخت جان ها بر داغ مهربانان
هوش مصنوعی: متأسفانه در دل حسرتهای زیادی از جوانان باقی مانده است. افسوس که جانها به خاطر غم عزیزان از دست رفته در آتش سوخته است.
تن کی سبک پی از بند دل گرانان
خفته خبر ندارد سر در کنار جانان
هوش مصنوعی: بدن بیوزن و سبک از بار سنگین دلانی که خوابیدهاند، بیخبر است و سرش را در کنار محبوب قرار داده است.
کاین شب دراز باشد بر چشم پاسبانان
هوش مصنوعی: این شب طولانی برای نگهبانان خسته کننده و دشوار است.
در مرگ دوستداران دل چون تحمل آرد
کی ز آستین توان بست چشمی که خون ببارد
هوش مصنوعی: در فراق و مرگ عزیزان، چگونه میتوان دل را تحمل کرد؟ چه دستی میتواند چشمی را ببندد که آنقدر اشک دارد که میریزد.
از تاب تن چه تشویش آن را که جان سپارد
دل داده را ملامت کردن چسود دارد
هوش مصنوعی: از زیبایی و جذابیت جسمی چه نگرانی، وقتی که انسانی که دل به عشق سپرده است را سرزنش کنیم، این کار خوشایند نیست.
می باید این نصیحت کردن به دل ستانان
هوش مصنوعی: باید به کسانی که دلها را میربایند، نصیحت کرد.
با درد هجر نشگفت گر هردمت بگریم
بی چهر عالم آرا یک عالمت بگریم
هوش مصنوعی: اگر در غم جدایی تو هر لحظه بگریم، از شدت غصه و درد، به یاد چهره زیبای تو، تمام عالم را به سوگ مینشینم.
برکشته ات بنالم در ماتمت بگریم
بر اشک من بخندی گر در غمت بگریم
هوش مصنوعی: در غم از دست دادنت گریه میکنم و بر تو زار زاری میکنم، اما اگر من در غم تو اشک بریزم، شاید تو به من بخندی.
کاین کارهای مشکل افتد به کاردانان
هوش مصنوعی: این کارهای دشوار به کسانی که در این زمینه مهارت دارند، محول میشود.
چرخم به قید و چنبر زین آستان کشاند
وز نعش کشتگانم با تازیانه راند
هوش مصنوعی: من در این دایره و محدوده به این درگاه کشیده شدهام و با تازیانه از بدنهای مردگانم عبور میکنم.
ور ساعتی بپایم خصمم بسر دواند
شکر فروش مصری حال مگس چه داند
هوش مصنوعی: اگر یک لحظه خصم من را به زحمت بیندازد، عطری که عطار مصری میفروشد چه به حال مگس میتواند مهم باشد؟
این دست شوق برسر آن آستین فشانان
هوش مصنوعی: این دست به شوق و نشاط بر روی آن آستین میچرخد و جلوهای زیبا و دلانگیز میآفریند.
بعد از تو ای برادر هرچند دستگیرم
وز پیش دوستداران دشمن برد اسیرم
هوش مصنوعی: پس از تو ای برادر، هرچند که به کمکم بیایی، باز هم از دوستدارانم به عنوان دشمن گرفته شدهام.
لیکن به داغ و حسرت تا در غمت نمیرم
چشم از تو برنگیرم ور می زنند تیرم
هوش مصنوعی: اما تا زمانی که درد و حسرت دلم را میسوزاند و در غم تو هستم، هرگز نگاه از تو برنمیدارم، حتی اگر تیرهای عشق به من اصابت کنند.
مشتاق گل بسازد با خوی باغبانان
هوش مصنوعی: علاقهمند است که مانند باغبانان، زیبایی و طراوتی شبیه گلها را خلق کند.
ای ساربان زمانی بار سفر مبندم
کاین تشنه کشتگان را چون ناقه پای بندم
هوش مصنوعی: ای سوارکار، لحظهای بار سفر را بر ندار، که این تشنهدلهای کشتهشده را همچون شتر به زنجیر میکشم.
ور باشد از اعادی هرگام صد گزندم
من ترک مهر اینان برخود نمی پسندم
هوش مصنوعی: اگرچه هر قدمی که در راه دشمنان برمیدارم ممکن است به من آسیب برساند، ولی من هرگز ترک محبت و دوستی این افراد را برنمیتابم.
بگذار تا بیاید برمن جفای آنان
هوش مصنوعی: اجازه بدهید تا ظلم و ستم آنها بر من نازل شود.
هست از کشاکش خصم این ره که می سپارم
ورنی چنین نبایست نعشت بجا گذارم
هوش مصنوعی: به خاطر درگیری و مخالفت با دشمن، این مسیر را ادامه میدهم، اما نباید جایگاه تو را به کسی بسپارم.
آن نیستم که بی دوست آنی تحمل آرم
باور مکن که من دست از دامنت بدارم
هوش مصنوعی: من کسی نیستم که بتوانم بدون دوستم زندگی کنم. به هیچ وجه فکر نکن که میتوانم از تو دور شوم یا از محبتت دست بکشم.
شمشیر نگسلاند پیوند مهربانان
هوش مصنوعی: شمشیر نمیتواند پیوندهای محبت و دوستی را قطع کند.
غم نیست گر به مهرت انباز داغ و دردیم
طومار شادمانی بهر تو درنوردیم
هوش مصنوعی: غم و اندوهی وجود ندارد اگر عشق تو را داریم و حتی با درد و رنج همراهی میکنیم. ما برای خوشحالی تو، همه ناراحتیهایمان را به کنار میزنیم و در مسیر شادی قدم برمیداریم.
با جان و سر نپیچیم وز راه برنگردیم
ما اختیار خود را تسلیم عشق کردیم
هوش مصنوعی: ما با تمام وجود به عشق ایمان داریم و از مسیر خود دور نخواهیم شد. اراده ما را به عشق سپردهایم و بر آن پابرجا خواهیم ماند.
همچون زمام اشتر در دست ساربانان
هوش مصنوعی: مانند این است که زمام شتر در دست راهبرانش باشد.
آنجا که حق پرستان صف برزنند سعدی
وز باده ی شهادت ساغر زنند سعدی
هوش مصنوعی: در جایی که افرادی که به حقیقت و حق اعتقاد دارند صف میکشند، سعدی، از می ناب شهادت نوش جان میکند و شادمانی میکند.
باید که چون صفاییت خنجر زنند سعدی
شاید که آستینت برسر زنند سعدی
هوش مصنوعی: باید مانند صفاییت، که با دقت و ظرافت عمل میکند، رفتار کنی. شاید این گونه توانایی برطرف کردن موانع و مشکلات را پیدا کنی.
تا چون مگس نگردی گرد شکر دهانان
هوش مصنوعی: به گونهای زندگی نکن که مانند مگس فقط دور شیرینیها بچرخی.