شمارهٔ ۳۹
خصم جان کوکب تو دشمن تن اختر ما
رنج قتل اول تو خواری بند آخر ما
دل نهاد از تو به دوری تن غم پرور ما
ما برفتیم و تو دانی و دل غم خور ما
بخت بد تا به کجا می برد آبشخور ما
سر چو ناکام ز خاک قدمت برگیرم
بند برپا به اسیری پی لشکر گیرم
چون نیفتد که سر زلف تو از سر گیرم
از نثار مژه چون زلف تو در زر گیرم
قدمی کز تو سلامی برساند برما
فرقتم برد فرو دم به دعا دست برآر
هجرتم ساخت طرب غم به دعا دست برآر
شکوه بسیار و زمان کم به دعا دست برآر
به وداع آمده ام هم به دعا دست برآر
که وفا با تو قرین باد و خدا یاور ما
ملک ار بیش و اگر کم به سرم تیغ کشند
پای تا سر بنی آدم به سرم تیغ کشند
شرق تا غرب مسلم به سرم تیغ کشند
به سرت گر همه عالم به سرم تیغ کشند
نتوان برد هوای تو برون از سر ما
دهر محروم از این رو کندم میدانم
بخت مهجور از این کو کندم می دانم
خصم زنجیر به بازو کندم می دانم
چرخ آواره بهر سو کندم می دانم
رشک می آیدش از صحبت جان پرور ما
مرد و زن پیر و جوان بر من و تو حیف خورند
بیش و کم فاش و نهان بر من و توحیف خورند
همه ابنای زمان برمن و تو حیف خورند
گر همه خلق جهان بر من و توحیف خورند
بکشد از همه انصاف ستم داور ما
تا از آن رو چه دم افزون و چه کم زد حافظ
تا از آن حسن دلاویز قلم زد حافظ
تا از آن چهر چمن خیز رقم زد حافظ
تا ز وصف رخ زیبای تو دم زد حافظ
ورق گل خجل است از ورق دفتر ما
در مقامی که پسر سخت گریزد ز پدر
پدر از ماتم خود سست گراید به پسر
چون صفایی همه از تابش خور در آذر
نارد ار قامت اقبال توام سایه به سر
خالی از قصه قیامت گذرد محشر ما
اطلاعات
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
منبع اولیه: چکامه
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
خصم جان کوکب تو دشمن تن اختر ما
رنج قتل اول تو خواری بند آخر ما
هوش مصنوعی: دشمن جان تو در واقع دشمن جسم ماست. رنجی که تو از قتل اول میبری، به نوعی نشانه ذلت و خفت ما در آخر کار ماست.
دل نهاد از تو به دوری تن غم پرور ما
ما برفتیم و تو دانی و دل غم خور ما
هوش مصنوعی: دل به دوری تو صبر نکرد و پر از غم شد. ما رفتیم و تو از حال دل ما باخبری.
بخت بد تا به کجا می برد آبشخور ما
هوش مصنوعی: بخت بد ما را به کجا میکشاند و از کجا به ما آسیب میزند؟
سر چو ناکام ز خاک قدمت برگیرم
بند برپا به اسیری پی لشکر گیرم
هوش مصنوعی: اگر سرم را از خاک تو بلند کنم، باید خود را به اسیری سپاه درآورم.
چون نیفتد که سر زلف تو از سر گیرم
از نثار مژه چون زلف تو در زر گیرم
هوش مصنوعی: نمیتوانم بگذارم زلفهایت را از چنگم بیرون ببرم، زیرا زیبایی مژههایت مرا به یاد زلفهای تو میاندازد و نمیتوانم به سادگی از آنها بگذرم.
قدمی کز تو سلامی برساند برما
هوش مصنوعی: هر گامی که از جانب تو سلامی به ما برساند، برای ما ارزشمند و خوشایند است.
فرقتم برد فرو دم به دعا دست برآر
هجرتم ساخت طرب غم به دعا دست برآر
هوش مصنوعی: از هم جدا شدم، در این حال به دعا مشغولم. جداییام باعث شد که غم و شادی به هم بیامیزند، پس دوباره دست به دعا میبرم.
شکوه بسیار و زمان کم به دعا دست برآر
به وداع آمده ام هم به دعا دست برآر
هوش مصنوعی: با وجود اینکه چیزهای زیادی برای گفتن دارم و زمان کمی دارم، از تو خواهش میکنم که در این لحظه دعا کنی. من برای وداع آمدهام، بنابراین دوباره از تو میخواهم که دعا کنی.
که وفا با تو قرین باد و خدا یاور ما
هوش مصنوعی: باشد که وفاداری و صداقت با تو همراه باشد و خداوند پشتیبان ما باشد.
ملک ار بیش و اگر کم به سرم تیغ کشند
پای تا سر بنی آدم به سرم تیغ کشند
هوش مصنوعی: هرچقدر هم که پادشاهی بزرگ باشد یا کوچک، اگر بر من تیغ بکشند، تمام انسانها تا سر را به خاطر من مورد حمله قرار خواهند داد.
شرق تا غرب مسلم به سرم تیغ کشند
به سرت گر همه عالم به سرم تیغ کشند
هوش مصنوعی: از شرق تا غرب جهان، دشمنان برای من شمشیر میکشند و اگر همه مردم دنیا هم بر من حمله کنند، هیچ ترسی ندارم.
نتوان برد هوای تو برون از سر ما
هوش مصنوعی: نمیتوانیم آرزوی تو را از دل و ذهن خود بیرون کنیم.
دهر محروم از این رو کندم میدانم
بخت مهجور از این کو کندم می دانم
هوش مصنوعی: دنیا را با این وضعیت میبینم که ناامیدی و محرومیت در آن حاکم است، و میدانم که سرنوشت نیز از این نکته بیخبر نیست و در این مسیر به سمت ناکامی میرود.
خصم زنجیر به بازو کندم می دانم
چرخ آواره بهر سو کندم می دانم
هوش مصنوعی: من با دست خود زنجیری به بازوی دشمن می بندم و میدانم که تقدیر در هر سمتی مرا میکشاند.
رشک می آیدش از صحبت جان پرور ما
هوش مصنوعی: او از گفتگو با ما که روحش را شاداب میکند، حسادت میکند.
مرد و زن پیر و جوان بر من و تو حیف خورند
بیش و کم فاش و نهان بر من و توحیف خورند
هوش مصنوعی: مردان و زنان، چه پیر و چه جوان، نسبت به ما احساس تأسف و غم دارند، چه به صورت علنی و چه در دلشان.
همه ابنای زمان برمن و تو حیف خورند
گر همه خلق جهان بر من و توحیف خورند
هوش مصنوعی: همه انسانها در زمان ما بر ما حسرت میخورند، و اگر تمام مردم دنیا هم بر ما حسرت بخورند، تأثیری ندارد.
بکشد از همه انصاف ستم داور ما
هوش مصنوعی: داور ما از همه چیز بیانصافی میکند و ظلم روا میدارد.
تا از آن رو چه دم افزون و چه کم زد حافظ
تا از آن حسن دلاویز قلم زد حافظ
هوش مصنوعی: حافظ در این بیت اشاره میکند که حالتی از شگفتی و زیبایی در نظر او وجود دارد که هر لحظه میتواند تغییر کند. او به طرز عجیب و دلنشینی از زیباییها و جلوههای محبوب خود سخن میگوید و حتی با بیان احساساتش، دنیا را تحت تأثیر قرار میدهد.
تا از آن چهر چمن خیز رقم زد حافظ
تا ز وصف رخ زیبای تو دم زد حافظ
هوش مصنوعی: حافظ با زیباییهای چهرهی تو آشناست و از آن الهام میگیرد. او با وصف زیبایی تو، کلامی زیبا و دلنشین میسازد.
ورق گل خجل است از ورق دفتر ما
هوش مصنوعی: گلها در زیبایی و لطافت خود خجالتزدهاند در برابر صفحههای دفتر ما، به این معنا که زیبایی و هنر ما بیشتر از زیبایی طبیعی آنهاست.
در مقامی که پسر سخت گریزد ز پدر
پدر از ماتم خود سست گراید به پسر
هوش مصنوعی: در موقعیتی که پسر از پدرش به شدت فرار میکند، پدر هم به خاطر غم و اندوهش از فرزندش دور میشود.
چون صفایی همه از تابش خور در آذر
نارد ار قامت اقبال توام سایه به سر
هوش مصنوعی: وقتی که نور خورشید بر آتش بتابد، آتش روشن و درخشان میشود. اگر من نیز مانند تو با حالتی خوشبختی و اقبال، سایهام بر سرم باشد.
خالی از قصه قیامت گذرد محشر ما
هوش مصنوعی: در روز محشر، دنیای ما از داستانهای قیامت خالی خواهد بود.