شمارهٔ ۳۸
جنبشت ای آسمان گردد سکون
با چنین دوران شوی یارب نگون
زین پس ار گردی چو ما گردی زبون
زورق خضرات گردد بحر خون
آسمان ای آسمان تا کی ستمکاری
فغان ای آسمان امان ای آسمان
در تو یک مونی حمیت نی حیا
نز نبی باکت نه خوفی از خدا
خرگه سلطان دین را ز ابتدا
کندی از یثرب زدی در کربلا
چیست منظورت ندانم هرچه هست
زشت و زیبا پیش و پس بالا و پست
از تو اعدا را نه جز نصرت به دست
اهل بیت مصطفی را جز شکست
تا به کی در حق باطل اهتمام
تا سرانجامت چه باشد انتقام
بی جنایت مکیان را تشنه کام
خواستی کشتن به کام اهل شام
تاکنون هرچه از بنی آدم گذشت
این ستم را هیچ کس صادر نگشت
گشته از خون شهیدان لاله گشت
چون فضای گلستان دامان دشت
بغض حق بودت هرآنچ اندر درون
ریختی یکباره بیرون تاکنون
اختر عباس را کردی نگون
اخترت گردد نگون ای چرخ دون
تارک تابان اکبر زیب نی
قامت عریان قاسم زیر پی
آن بهارش را دمید آغاز دی
این شمارش را رسید انجام طی
نعش شاه تشنه کامان بی کفن
همچو بط در لجه ی خون غوطه زن
تن جدا افتاده از سر، سر ز تن
چاک چاک از تیغ زوبینش بدن
این تطاول بس نبودت خود که باز
بر حریمش دست آوری دراز
جور و کین را خوب کردی برگ و ساز
یک طرف خون ریز و یکسو ترکتاز
بعد قتل و غارت برنا و پیر
آل احمد را نمودی دستگیر
نز صغیرش در گذشتی نز کبیر
ساختی در چنگ نامحرم اسیر
خود پس از آشوب آن انداز و افت
که نه کس گفتن تواند نه شنفت
برزنان کردی مهیا طاق و جفت
خاک خواری و اشک خونین خورد و خفت
پای تا سر، دست و پا در غل و بند
پور در زنجیر و دختر در کمند
پای رحمت لنگ و دست کین بلند
هردم از صد ره برآنان صد گزند
هرکه بود اندر حریمش روز و شب
بیش و کم مشتاق مرگ از بس تعب
مادران را تن به جان، جان ها به لب
کودکان را تاب در تن دل به تب
آنچه کردی عاجز آمد جاودان
پایه ی اوهام از ادراک آن
تا قیامت رانم ار با صد زبان
عشری از معشار نارم در میان
رفت خاک عصمت از جورت به باد
تا به غبرا سایه از گردون فتاد
کس چنین ظلمی ز کس نارد به یاد
از تو نیز این ظلم هرگز رو نداد
کیفر کردار را ویران شوی
همچو ما تا حشر بی سامان شوی
چون صفایی واله و حیران شوی
آس مان همواره سرگردان شوی
گرچه تشویشم همی از محشر است
لیک رحمت مجرمین را در خور است
خاصه آن کش روی ذلت بردر است
وز تواش ظل عنایت برسر است
آسمان ای آسمان تا کی ستمکاری
فغان ای آسمان امان ای آسمان
اطلاعات
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: چکامه
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
جنبشت ای آسمان گردد سکون
با چنین دوران شوی یارب نگون
هوش مصنوعی: حرکت کن ای آسمان، که با چنین شرایطی، سکون برقرار نمیشود. ای کاش به سوی برکت و رونق بروی.
زین پس ار گردی چو ما گردی زبون
زورق خضرات گردد بحر خون
هوش مصنوعی: اگر تو هم مثل ما به گرداب بیفتی، زبانت در برابر قدرت سبزها به دریای خون بدل خواهد شد.
آسمان ای آسمان تا کی ستمکاری
فغان ای آسمان امان ای آسمان
هوش مصنوعی: ای آسمان، به کدام دلیل باید به ما ظلم کنی؟ فریاد میزنم، ای آسمان، تو را به رحمت بخوانم!
در تو یک مونی حمیت نی حیا
نز نبی باکت نه خوفی از خدا
هوش مصنوعی: در وجود تو نه غیرت هست و نه حیا، نه از پیامبر میترسی و نه از خداوند.
خرگه سلطان دین را ز ابتدا
کندی از یثرب زدی در کربلا
هوش مصنوعی: از آغاز، سرنوشت و سرگذشت سلطان دین از یثرب (مدینه) آغاز شده و به کربلا ختم میشود.
چیست منظورت ندانم هرچه هست
زشت و زیبا پیش و پس بالا و پست
هوش مصنوعی: من نمیدانم منظورت چیست؛ هر چیزی که باشد، چه زیبا باشد چه زشت، چه در بالا باشد چه در پایین، برای من فرقی نمیکند.
از تو اعدا را نه جز نصرت به دست
اهل بیت مصطفی را جز شکست
هوش مصنوعی: هیچ چیز جز حمایت از اهل بیت پیامبر نمیتواند دشمنان را شکست دهد و پیروزی را به ارمغان آورد.
تا به کی در حق باطل اهتمام
تا سرانجامت چه باشد انتقام
هوش مصنوعی: تا کی باید به حق باطل رسیدگی کنی تا در نهایت نتیجه کار تو چه خواهد بود؟
بی جنایت مکیان را تشنه کام
خواستی کشتن به کام اهل شام
هوش مصنوعی: این بیت به این معنی است که بدون مرتکب شدن به ظلم و جنایت، مکیان به شدت تشنه انتقام هستند و همچون کسی که به کام اهل شام میکوشد تا انتقام خود را بگیرد. به عبارت دیگر، در اینجا اشاره به تمایل شدید برای مقابله با دشمنان و تحقق خواستهها حتی به بهای خشونت و کشتار است.
تاکنون هرچه از بنی آدم گذشت
این ستم را هیچ کس صادر نگشت
هوش مصنوعی: تا به حال، هیچ انسانی از نسل آدمی چنین ظلمی را مرتکب نشده است.
گشته از خون شهیدان لاله گشت
چون فضای گلستان دامان دشت
هوش مصنوعی: به خاطر خون شهیدان، درختان در دشت مانند گلهای رنگارنگ شکوفا شدهاند و زمین به زیبایی گلستان تبدیل شده است.
بغض حق بودت هرآنچ اندر درون
ریختی یکباره بیرون تاکنون
هوش مصنوعی: احساسات و اندوهی که در درونت انباشته کردهای، در نهایت به یکباره و بدون هیچ گونه مانعی از تو خارج خواهد شد.
اختر عباس را کردی نگون
اخترت گردد نگون ای چرخ دون
هوش مصنوعی: اگر ستاره عباس را به زمین بیندازی، ستارهات هم به زمین میافتد ای چرخ حقیر.
تارک تابان اکبر زیب نی
قامت عریان قاسم زیر پی
هوش مصنوعی: در اینجا درباره زیبایی و جاذبهی دو شخصیت سخن میگوید. "تارک تابان" به معنای درخشش و روشنایی آن شخصیت است، در حالی که "زیب نی قامت" به زیبایی و جذابیت قامت یکی دیگر اشاره دارد. این متن به نوعی در توصیف جلوهگری و زیبایی این دو فرد صحبت میکند و به نظر میرسد که این زیبا روییها در مقابل یکدیگر قرار دارند.
آن بهارش را دمید آغاز دی
این شمارش را رسید انجام طی
هوش مصنوعی: بهار زندگی او به پایان رسید و اکنون زمان شمارش عمرش به پایان رسیده است.
نعش شاه تشنه کامان بی کفن
همچو بط در لجه ی خون غوطه زن
هوش مصنوعی: پیکر شاهی که تشنه و بیکفن است، مانند شناورهایی در دریای خون غوطهور شده است.
تن جدا افتاده از سر، سر ز تن
چاک چاک از تیغ زوبینش بدن
هوش مصنوعی: تن جدا شده از سر، و سر به طور زخمزدهای از بدن به خاطر ضربهی نیزه.
این تطاول بس نبودت خود که باز
بر حریمش دست آوری دراز
هوش مصنوعی: این جسارت تو کافی نیست که باز هم بخواهی به حریم او دست دراز کنی.
جور و کین را خوب کردی برگ و ساز
یک طرف خون ریز و یکسو ترکتاز
هوش مصنوعی: شما با ظلم و کینهای که به راه انداختید، سرنوشت را تغییر دادید؛ از یک سو زندگی خوب و آرامی به وجود آوردید و از سوی دیگر، ویرانی و خونریزی را به بار آوردید.
بعد قتل و غارت برنا و پیر
آل احمد را نمودی دستگیر
هوش مصنوعی: پس از کشتار و تجاوز، جوانان و پیران آل احمد را به زنجیر کشیدی و اسیر کردی.
نز صغیرش در گذشتی نز کبیر
ساختی در چنگ نامحرم اسیر
هوش مصنوعی: از خرد سالیاش با آسانی گذشتی، و از بزرگیاش او را در دستان نااهل گرفتار کردی.
خود پس از آشوب آن انداز و افت
که نه کس گفتن تواند نه شنفت
هوش مصنوعی: پس از رخدادی پرهیجان و پرآشوب، به گونهای بیفت که هیچکس نتواند دربارهاش چیزی بگوید یا بشنود.
برزنان کردی مهیا طاق و جفت
خاک خواری و اشک خونین خورد و خفت
هوش مصنوعی: در این جمله، به صحنهای اشاره شده که شخصی در حال آماده شدن در برزخ است و پس از برخورد با مشکلات و سختیها، به نحوی زار و خسته به خواب رفته است. او در این وضعیت، هم با ذلت و ناراحتی مواجه شده و هم با اشک و غم به خواب رفته است.
پای تا سر، دست و پا در غل و بند
پور در زنجیر و دختر در کمند
هوش مصنوعی: تمام وجود مرد به زنجیر و بند گرفتار است؛ پسر در زنجیر و دختر در دام افتادهاند.
پای رحمت لنگ و دست کین بلند
هردم از صد ره برآنان صد گزند
هوش مصنوعی: رحمت خداوند همیشه در دسترس است، اما کینه و خشم انسانها گاهی بدون دلیل و به صورت ناگهانی بروز میکند. هر روز مشکلات و دردهای زیادی برای دیگران به وجود میآوریم و این نشاندهندهی کنشهای ناپسند ماست.
هرکه بود اندر حریمش روز و شب
بیش و کم مشتاق مرگ از بس تعب
هوش مصنوعی: هر کسی که در حریم او روز و شب به سر میبرد، به خاطر خستگی و زحمت زیاد، آرزوی مرگ دارد.
مادران را تن به جان، جان ها به لب
کودکان را تاب در تن دل به تب
هوش مصنوعی: مادران با تمام وجودشان برای فرزندانشان تلاش میکنند و جانشان به لب رسیده است؛ کودکانشان بیتاب و ناآرام هستند و دل مادران در عذاب و نگرانی میتپد.
آنچه کردی عاجز آمد جاودان
پایه ی اوهام از ادراک آن
هوش مصنوعی: هرچه کردی، در برابر آن عظمت، ناتوانی. اصولاً، خیالها نمیتوانند آن را درک کنند.
تا قیامت رانم ار با صد زبان
عشری از معشار نارم در میان
هوش مصنوعی: من تا قیامت ادامه میدهم، حتی اگر با صد زبان هم بگویم که نمیتوانم از عشق خود کم کنم و آن را در آتش نارنجی قرار دهم.
رفت خاک عصمت از جورت به باد
تا به غبرا سایه از گردون فتاد
هوش مصنوعی: خاک پاکی و معصومیت تو از سرم رخت بربسته و به باد رفته است، بهطوری که سایهات از آسمان به زمین افتاده است.
کس چنین ظلمی ز کس نارد به یاد
از تو نیز این ظلم هرگز رو نداد
هوش مصنوعی: هیچکس از ظلمی که تو بر من روا داشتهای، یاد نمیکند و این ظلم تو هرگز فراموش نخواهد شد.
کیفر کردار را ویران شوی
همچو ما تا حشر بی سامان شوی
هوش مصنوعی: کیفر اعمال خود را میچشید، و مانند ما ویران میشوی تا روز قیامت و هنگام حسابرسی، بینظم و بیسامان باقی بمانی.
چون صفایی واله و حیران شوی
آس مان همواره سرگردان شوی
هوش مصنوعی: وقتی به حالتی شگفتانگیز و غرق در لذت میرسی، آرامش و آسودگیات همیشه همراه با سردرگمی خواهد بود.
گرچه تشویشم همی از محشر است
لیک رحمت مجرمین را در خور است
هوش مصنوعی: هرچند که من از روز رستاخیز و حساب و کتاب ناراحتم و دلهره دارم، اما بر این باورم که رحمت و بخشش برای گناهکاران جایز و شایسته است.
خاصه آن کش روی ذلت بردر است
وز تواش ظل عنایت برسر است
هوش مصنوعی: بهویژه کسی که در هنگام ذلت و ناتوانی، با نگاهی به لطف و مراقبت تو امیدش تازه میشود و زیر سایه محبت تو آرامش مییابد.
آسمان ای آسمان تا کی ستمکاری
فغان ای آسمان امان ای آسمان
هوش مصنوعی: ای آسمان، تا چه زمانی ظلم میکنی؟ فریاد برآوردم، ای آسمان، رحم کن!