شمارهٔ ۳۷
توعریان خفته در خون ما مهیای گرفتاری
دریغ از درد بی درمان امان از بی مددکاری
یکی را کشوری دشمن فسوس از تاب تنهایی
تنی را لشکری قاتل فغان از فرط بی یاری
سری را یک جهان در پی، چه کردند این ستم کاران
دلی را یک نیستان نی که دید اینسان ستمکاری
سر از خاک نجف بیرون کن ای شیرخدا بنگر
که آهوی حرم شد صید این سگ های بازاری
ز ما تا بود بر جای ای پدر یک طفل بود ازکین
فلک را فکر خون ریزی زمین را قصد خونخواری
غریو شامیان یکسر نوای مکیان یکسو
به یکساعت دو محشر آشکارا گشته پنداری
چه شد حفظ خدا یارب که امروز اندرین صحرا
به جز خاک سیه یک تن نفرمودت نگهداری
ز دست بیکسان کاری نیاید کت به کار آمد
دریغم زین جراحت ها که آمد سر به سر کاری
من از فرط مصیبت پای تا سر مانده حیرانم
غریبان را درین حسرت که خواهد داد دلداری
زنان بی کس و اطفال بیدل را بگو آخر
از این غم های پی در پی که خواهد کرد غم خواری
کنم گر تازه زخم کشتگان از گریه حق دارم
ز حلق تشنه ات آموخت چشمم رسم خونباری
ندارم فرصت زاری به کام دل به بالینت
و گرنه کردمی جیحون ز خون در دامنت جاری
عدو نگذاشت ما را بر سرت فرمای معذورم
اگر کردیم کوتاهی در آیین عزاداری
شما را کشت و ما را بر به حال خویش نگذارد
کجا برگردد آری دشمن از رای دلازاری
رهی داریم در پیش از اسیری لیک دل واپس
مکن دل بد که رفتیم از سرکویت به ناچاری
تو آسودی به خاک کربلا ما روی در کوفه
ترا پایان عزت ها و ما را اول خواری
تو نعشت مانده تا مدفون من از کویت سفرکردم
ترا انجام خفتن ها مرا آغاز بیداری
یکی را داغ مهجوری به رنج بی سرانجامی
یکی را تاب رنجوری به درد بی پرستاری
یکی را دست ها بر مو ز بی شرمی نامحرم
یکی را آستین بررو، هم از خجلت هم از زاری
به جز سرهای بی پیکر ز یک تن چشم همراهی
نه غیر از نیزه دشمن ز کس امید سرداری
صفایی را همین بس در غمت کز چشم و دل دارد
بر احباب تو زاری ها ز اعدای تو بیزاری
اطلاعات
وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب شعری: غزل/قصیده/قطعه
منبع اولیه: چکامه
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
توعریان خفته در خون ما مهیای گرفتاری
دریغ از درد بی درمان امان از بی مددکاری
هوش مصنوعی: تو در خواب غفلت غوطهور شدهای و در حالی که در خون و رنج ما به سر میبری، خود را برای مشکلات آماده کردهای. افسوس که هیچ درمانی برای این درد نیست، و بر ماست که در این وضعیت بدون کمک و یاری رها شدهایم.
یکی را کشوری دشمن فسوس از تاب تنهایی
تنی را لشکری قاتل فغان از فرط بی یاری
هوش مصنوعی: در اینجا بیان شده است که یکی از افراد به خاطر احساس تنهایی و بیکسی دچار مشکلاتی شده و در عوض شخص دیگری که میتواند از او حمایت کند، در حال مواجهه با دشواریهایی از جانب دشمنان و مشکلاتی ناشی از تنهایی است. این افراد هر یک به نوعی درگیر قضاوتها و شرایط سختی هستند که ناشی از فقدان حمایت و یاری دیگران است.
سری را یک جهان در پی، چه کردند این ستم کاران
دلی را یک نیستان نی که دید اینسان ستمکاری
هوش مصنوعی: سری را در کل دنیا با دقت میجویند، اما ستمکاران چه کردند؟ دلی را که شبیه نیستان است، چگونه دیدند و چه ظلمی به آن کردند؟
سر از خاک نجف بیرون کن ای شیرخدا بنگر
که آهوی حرم شد صید این سگ های بازاری
هوش مصنوعی: به خاک نجف نرو و خود را نشان بده ای شیرخدا، ببین که در این بازار، آهوی حرم به دست این شکارچیان بیارزش افتاده است.
ز ما تا بود بر جای ای پدر یک طفل بود ازکین
فلک را فکر خون ریزی زمین را قصد خونخواری
هوش مصنوعی: این متن اشاره به موضوعی دارد که از زمانی که ما در اینجا هستیم، یک کودک وجود داشت و نشانهای از رفتار خشمگین و خونریزی در دنیای زمین و انسانها وجود دارد. به نظر میرسد که این فرزند به نوعی به کین و انتقام از طبیعت اشاره دارد و بروز خشونت و خونریزی را مد نظر قرار میدهد.
غریو شامیان یکسر نوای مکیان یکسو
به یکساعت دو محشر آشکارا گشته پنداری
هوش مصنوعی: صدای دستهای از شام و نغمههای مکیان در یک طرف، در یک ساعت دو آشفتگی بزرگ به وضوح نمایان شده است، گویا که همه چیز دگرگون شده.
چه شد حفظ خدا یارب که امروز اندرین صحرا
به جز خاک سیه یک تن نفرمودت نگهداری
هوش مصنوعی: چه شد که حافظ، ای خدا، امروز در این بیابان به جز خاک سیاه، کسی را برای نگهداری و حفظ تو نیافتم؟
ز دست بیکسان کاری نیاید کت به کار آمد
دریغم زین جراحت ها که آمد سر به سر کاری
هوش مصنوعی: از دست ناتوانان هیچ کاری ساخته نیست، اما وقتی که کار به خودم میرسد، از این زخمها بسیار متاثر میشوم که به سراغم آمدهاند.
من از فرط مصیبت پای تا سر مانده حیرانم
غریبان را درین حسرت که خواهد داد دلداری
هوش مصنوعی: من از شدت مصیبت و غم، به طور کامل گیج و سردرگم شدهام. غریبان در این وضعیت، در آرزوی پیدا کردن کسی هستند که به آنها دلداری و آرامش بدهد.
زنان بی کس و اطفال بیدل را بگو آخر
از این غم های پی در پی که خواهد کرد غم خواری
هوش مصنوعی: به زنان بیکس و کودکان بیدل بگو که از این غمهای پیدرپی چه کسی به آنها رسیدگی خواهد کرد.
کنم گر تازه زخم کشتگان از گریه حق دارم
ز حلق تشنه ات آموخت چشمم رسم خونباری
هوش مصنوعی: اگر دوباره زخمهای کشتهشدگان را تازه کنم، حق دارم چون از حلق تشنهات آموختهام که چطور باید با اشک، رسم خونریزی را به نمایش بگذارم.
ندارم فرصت زاری به کام دل به بالینت
و گرنه کردمی جیحون ز خون در دامنت جاری
هوش مصنوعی: من فرصتی برای ناله و گله ندارم و اگر داشتم، به خاطر عشق و درد دلم، خونم را مانند جیحون در دامن تو جاری میکردم.
عدو نگذاشت ما را بر سرت فرمای معذورم
اگر کردیم کوتاهی در آیین عزاداری
هوش مصنوعی: دشمن مانع شد که ما بتوانیم به درستی به تو احترام بگذاریم. اگر در برپایی مراسم عزاداری کوتاهی کردیم، معذرت میخواهم.
شما را کشت و ما را بر به حال خویش نگذارد
کجا برگردد آری دشمن از رای دلازاری
هوش مصنوعی: شما را نابود کرد و ما را در وضعیت خود رها نکرد، آیا دشمن واقعاً میتواند از تصمیم خود برگردد؟
رهی داریم در پیش از اسیری لیک دل واپس
مکن دل بد که رفتیم از سرکویت به ناچاری
هوش مصنوعی: ما راهی در پیش داریم که به اسیری منتهی میشود، ولی تو نگران نشو. دل بد به خودت راه نده، چون ناچار از کنار کوی تو رفتهایم.
تو آسودی به خاک کربلا ما روی در کوفه
ترا پایان عزت ها و ما را اول خواری
هوش مصنوعی: تو در کربلا آرامش پیدا کردی، اما ما در کوفه با ذلت مواجه شدیم. برای تو اینجا پایان عزت و برای ما آغاز خواری و ذلت بود.
تو نعشت مانده تا مدفون من از کویت سفرکردم
ترا انجام خفتن ها مرا آغاز بیداری
هوش مصنوعی: تو هنوز در یاد و خاطر من هستی، حتی وقتی که من از کوی تو رفتهام. حالا که من مشغول خفتن و خوابم، تو به خواب نرفتهای و بیداری من شروع شده است.
یکی را داغ مهجوری به رنج بی سرانجامی
یکی را تاب رنجوری به درد بی پرستاری
هوش مصنوعی: یکی از افراد به خاطر دوری و جدایی عذابی سخت میکشد و رنج بیپایانی را تجربه میکند. دیگری در تحمل رنج بیماری، به شدت احساس تنهایی میکند و از بیکسی رنج میبرد.
یکی را دست ها بر مو ز بی شرمی نامحرم
یکی را آستین بررو، هم از خجلت هم از زاری
هوش مصنوعی: بعضی از افراد به خاطر بیشرمی به موهای دیگران دست میزنند، در حالی که برخی دیگر از خجالت و ناراحتی، آستین خود را به روی صورت خود میکشند.
به جز سرهای بی پیکر ز یک تن چشم همراهی
نه غیر از نیزه دشمن ز کس امید سرداری
هوش مصنوعی: جز سرهایی که بدون بدن هستند، امیدی به همراهی و یاری از هیچ کس نیست؛ حتی نیزههای دشمن هم نمیتوانند نجاتدهنده باشند.
صفایی را همین بس در غمت کز چشم و دل دارد
بر احباب تو زاری ها ز اعدای تو بیزاری
هوش مصنوعی: اینکه در غم تو، نه تنها اشک و دلسوزی برای دوستانت وجود دارد، بلکه آنها از دشمنان تو نیز بیزارند و به خاطر تو به آنها دلتنگی میکنند، کافیست تا دلخوشی و نشاطی به وجود بیاورد.