گنجور

شمارهٔ ۲۴

افتاده در خون ای پدر از گرز و تیغ و خنجرم
بنهاده سر بر روی خاک ای خاک عالم بر سرم
تو کشته تن در خون طپان، من زنده بر جا جسم و جان
این سخت جانی ای امان، می نامد از خود باورم
گشت از سپهر پرده در، دامان هامونت مقر
زین پس سزد جای ای پدر، در توده ی خاکسترم
تا خوابگه خاک سیه، کردی به طرف قتلگه
زیبد مرا خاشاک ره، بالین و خارا بسترم
تا دور مینایی فلک می دادت از خون گلو
زهر است اگر جز خون دل شد باده ای در ساغرم
وه گر رسیدی دست من یک ره به دامان اجل
تا جامه ی جان در غمت جای گریبان بردرم
در نیل ماتم بردمی کآرم سیه چون بخت خود
گر دشمنان بر سر همی بگذاشتندی معجرم
برگ سفر آمد به ساز، اینک مرا از کوی تو
خون زاد و حسرت راحله، همدم فغان غم رهبرم
خواهم به بالینت همی گریم به کام دل دمی
رخصت کی و مهلت کجا از خصم عدوان پرورم
تن را توان و تاب کو، دل را قرار و خواب کو
هم بر فراق قاسمم هم در عزای اکبرم
جز در غم او کلک من، راند صفایی گر سخن
البته گردد رو سیاه از شرمساری دفترم

اطلاعات

وزن: مستفعلن مستفعلن مستفعلن مستفعلن (رجز مثمن سالم)
قالب شعری: غزل/قصیده/قطعه
منبع اولیه: چکامه

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

افتاده در خون ای پدر از گرز و تیغ و خنجرم
بنهاده سر بر روی خاک ای خاک عالم بر سرم
هوش مصنوعی: پدر، در این لحظه به خاطر ضربه‌های سلاح و زخم‌هایی که دیده‌ام، به خون افتاده‌ام و سرم را بر روی زمین گذاشته‌ام. ای زمین، همه عالم بر سر من فرود آمده است.
تو کشته تن در خون طپان، من زنده بر جا جسم و جان
این سخت جانی ای امان، می نامد از خود باورم
هوش مصنوعی: تو در حالتی هستی که در خون خود غوطه‌ور شده‌ای و من، با وجود این شرایط سخت، هنوز زنده‌ام و جسم و جانم را حفظ کرده‌ام. ای جایگاه سختی، این وضعیت را به من یادآوری می‌کند.
گشت از سپهر پرده در، دامان هامونت مقر
زین پس سزد جای ای پدر، در توده ی خاکسترم
هوش مصنوعی: از آسمان پرده کنار رفت و مکانی که متعلق به تو بود، دریاچه هامون است. از این پس شایسته است که تو، پدر، در این خاکستر و خاک جمع شده من، جای داشته باشید.
تا خوابگه خاک سیه، کردی به طرف قتلگه
زیبد مرا خاشاک ره، بالین و خارا بسترم
هوش مصنوعی: به سمت جایی که خاک تیره و تار است، رفتم، جایی که مرگ در انتظارم است. در این مسیر، چوب‌های بی‌ارزش و سنگ‌ها جایی برای خوابیدنم شده‌اند.
تا دور مینایی فلک می دادت از خون گلو
زهر است اگر جز خون دل شد باده ای در ساغرم
هوش مصنوعی: اگر آسمان دور و دور از تو، به تو می نمود که از خونی که ریخته شده، همانند زهر باشد، پس اگر جز خون دل، نوشیدنی در جام من باشد، آن را نیز بایستی زهر دانست.
وه گر رسیدی دست من یک ره به دامان اجل
تا جامه ی جان در غمت جای گریبان بردرم
هوش مصنوعی: اگر تو به من دسترسی پیدا کنی، یک بار به دامان مرگ، تا در غم تو، لباس جانم را بکنم و گریبان برادر را بگیرم.
در نیل ماتم بردمی کآرم سیه چون بخت خود
گر دشمنان بر سر همی بگذاشتندی معجرم
هوش مصنوعی: در نیل ماتم، غمگین و پریشان بودم، زیرا رنگ من سیاه است، همانند بخت بدی که دارم. اگر دشمنان بر سر هم جمع می‌شدند، هیچ‌گاه حجاب و پرده‌ام را بر زمین نمی‌گذاشتم.
برگ سفر آمد به ساز، اینک مرا از کوی تو
خون زاد و حسرت راحله، همدم فغان غم رهبرم
هوش مصنوعی: برگ سفر به دستم آمد، حالا من از کوی تو با خون و حسرت در وداع همدم ناله و غم هستم.
خواهم به بالینت همی گریم به کام دل دمی
رخصت کی و مهلت کجا از خصم عدوان پرورم
هوش مصنوعی: می‌خواهم به کنارت بگریم و از دل آزاد شوم. چه وقتی اجازه می‌دهی و چه زمانی فرصتی برای من باقی مانده تا از دشمنی که به من آسیب می‌زند، رها شوم؟
تن را توان و تاب کو، دل را قرار و خواب کو
هم بر فراق قاسمم هم در عزای اکبرم
هوش مصنوعی: بدن چه قدرت و تاب و توان دارد، و دل چگونه می‌تواند آرامش و خواب داشته باشد، در حالی که هم برای جدایی قاسم ناراحت است و هم در اندوه اکبر می‌سوزد.
جز در غم او کلک من، راند صفایی گر سخن
البته گردد رو سیاه از شرمساری دفترم
هوش مصنوعی: غیر از غم او، هیچ چیز دیگری نمی‌تواند مداد من را شاد کند. اگر سخن بگویم، حتماً از شرمندگی برگه‌ام سیاه خواهد شد.

حاشیه ها

1403/03/08 21:06
وحید

جناب همایون، آنچه از مذهب ابراز کردید نظر شخصی تان است که چه بدانید و چه ندانید ناظر به بعض اعتقادات از بعض فرق مسیحیت است. و هیچگونه ارزش علمی ندارد. لطفاً دانسته مخدوش و محدود خود را تعمیم به همه مسیحیت و از آن فاجعه بار تر، تعمیم به اسلام ناب محمدی ندهید. پاینده باشید