گنجور

شمارهٔ ۱۴

ساختی از کینه بی اکبر مرا داد ای فلک
کردی آخر خاک غم بر سر مرا داد ای فلک
داد ای فلک داد ای فلک
صد داد و بیداد ای فلک
در عزای اکبر گلگون کفن داد ای فلک
نیلی افکندی به سر معجر مرا داد ای فلک
تا شکستی بلبلم را پر و بال داد ای فلک
ریخت در دام مصیبت پر مرا داد ای فلک
تا در آمد سرو نوخیزم به خاک داد ای فلک
ریخت از شاخ طراوت بر مرا داد ای فلک
تا چه بود این ماه کز تاری هلال داد ای فلک
سوخت در هفت آسمان اختر مرا داد ای فلک
می ندیدم کشته ی فرزند خویش داد ای فلک
می نزادی کاشکی مادر مرا داد ای فلک
تا نبینم مرگ او مژگان من داد ای فلک
گو بزن بر دیدگان خنجر مرا داد ای فلک
چند چند از دور مینایی سپهر داد ای فلک
خون دل از دیده در ساغر مرا داد ای فلک
تاکی از چشم سفید ای دل سیه داد ای فلک
هر دم افروزی به جان آذر مرا دادای فلک
تشنه لب دیدن غمی بر روی دل داد ای فلک
کشته گشتن ماتمی دگر مرا داد ای فلک
تا شدی چون گوهر لالا ز جزع داد ای فلک
دیده شد دریای پهناور مرا داد ای فلک
بربه یاد کاکل و زلف و خطت داد ای فلک
موی بر تن می زند نشتر مرا داد ای فلک
آتش غم سوخت پیکر وز ستیز داد ای فلک
صرصر کین برد خاکستر مرا داد ای فلک
اینک از کویت گرفتم راه شام داد ای فلک
قید و چنبر قاید و رهبر مرا داد ای فلک
خود صفایی را چه باک از بازخواست داد ای فلک
چون شفیع استی تو در محشر مرا داد ای فلک

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل/قصیده/قطعه
منبع اولیه: چکامه

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

ساختی از کینه بی اکبر مرا داد ای فلک
کردی آخر خاک غم بر سر مرا داد ای فلک
هوش مصنوعی: ای آسمان! به خاطر کینه‌ای که از من داشتی، شدیداً مرا آزار دادی و در نهایت، غم و اندوه را بر سرم ریختی.
داد ای فلک داد ای فلک
صد داد و بیداد ای فلک
هوش مصنوعی: ای آسمان، فریاد و داد و ناله‌های بسیار، ای آسمان!
در عزای اکبر گلگون کفن داد ای فلک
نیلی افکندی به سر معجر مرا داد ای فلک
هوش مصنوعی: در سوگ بزرگ‌مردی، ای آسمان، پارچه‌ای سرخ و سیاه بر تن من پوشاندی، به سرم چادر آبی افکندی، ای آسمان.
تا شکستی بلبلم را پر و بال داد ای فلک
ریخت در دام مصیبت پر مرا داد ای فلک
هوش مصنوعی: ای فلک، وقتی که مرا دلسرد کردی و بلبلم را ناامید کردی، در مشکلات و رنج‌هایم مرا گرفتار کردی.
تا در آمد سرو نوخیزم به خاک داد ای فلک
ریخت از شاخ طراوت بر مرا داد ای فلک
هوش مصنوعی: تا زمانی که جوانی و زیبایی‌ام به زمین آمد، ای آسمان، بر من باران لطافت ریختی. ای آسمان.
تا چه بود این ماه کز تاری هلال داد ای فلک
سوخت در هفت آسمان اختر مرا داد ای فلک
هوش مصنوعی: این بیت درباره زیبایی و شکوه یک ماه است که در آسمان ظاهر می‌شود و به نظر می‌رسد که هلالش از تاریکی بیرون آمده و در آسمان های بلند درخشش خاصی دارد. شاعر از فلک (آسمان) خواسته تا ستاره‌اش را به او بدهد تا زیبایی‌اش را در آسمان بیشتر کند. احساساتی از شگفتی و تمجید از زیبایی و نور ماه در این شعر وجود دارد.
می ندیدم کشته ی فرزند خویش داد ای فلک
می نزادی کاشکی مادر مرا داد ای فلک
هوش مصنوعی: من هرگز جنایتی که بر فرزند خودم انجام شده را نمی‌دیدم. ای گردونه‌ی روزگار، ای کاش مادرم مرا نمی‌زایی.
تا نبینم مرگ او مژگان من داد ای فلک
گو بزن بر دیدگان خنجر مرا داد ای فلک
هوش مصنوعی: تا زمانی که مرگ او را نبینم، ای آسمان، مژگان من را با تیر غم بزن. اگر لازم است، بر چشمانم خنجر بزن و درد را به من بده.
چند چند از دور مینایی سپهر داد ای فلک
خون دل از دیده در ساغر مرا داد ای فلک
هوش مصنوعی: فلک، چرا از دور به من نشان می‌دهی؟ چرا خون دل را برایم در لبه لیوانی می‌نویسی؟
تاکی از چشم سفید ای دل سیه داد ای فلک
هر دم افروزی به جان آذر مرا دادای فلک
هوش مصنوعی: به دل سیاه من که تحمل نمی‌کند، چرا هر لحظه آتشین‌تر می‌شوی؟ ای روزگار، جانم را به آتش عشق خود بسوزان.
تشنه لب دیدن غمی بر روی دل داد ای فلک
کشته گشتن ماتمی دگر مرا داد ای فلک
هوش مصنوعی: آسمان، دیدن غمی که بر دلم نشسته باعث شد به شدت دلتنگ شوم و اکنون در این حالتی که هستم، جانم را فدای این اندوه کرده‌ام.
تا شدی چون گوهر لالا ز جزع داد ای فلک
دیده شد دریای پهناور مرا داد ای فلک
هوش مصنوعی: ای فلک، وقتی که مانند گوهر لالا در آتش و زحمت قرار گرفتی، در نتیجه دریاچه وسیع من به ظهور رسید.
بربه یاد کاکل و زلف و خطت داد ای فلک
موی بر تن می زند نشتر مرا داد ای فلک
هوش مصنوعی: به یاد زیبایی‌ها و خطوط چهره‌ات، ای آسمان، خیال می‌کنم که چقدر بر تنم درد و رنج می‌زند. ای آسمان، بی‌رحمی‌ات مرا آزار می‌دهد.
آتش غم سوخت پیکر وز ستیز داد ای فلک
صرصر کین برد خاکستر مرا داد ای فلک
هوش مصنوعی: غم و اندوه من مانند آتش وجودم را سوزانده است و در نبردی که با این درد دارم، ای آسمان، تو مانند یک طوفان باعث شدی که خاکستر وجودم به زمین بیفتد.
اینک از کویت گرفتم راه شام داد ای فلک
قید و چنبر قاید و رهبر مرا داد ای فلک
هوش مصنوعی: من اکنون از طرف تو به راه شام راهنمایی شدم، ای فلک، تو به من آزادی و هدایت عطا کردی.
خود صفایی را چه باک از بازخواست داد ای فلک
چون شفیع استی تو در محشر مرا داد ای فلک
هوش مصنوعی: من از بازخواست و حسابرسی در روز رستاخیز نگران نیستم، چون تو ای فلک (ای آسمان) شفیع من هستی و به همین دلیل به من کمک خواهی کرد.