گنجور

شمارهٔ ۱۳

غم هجر دلگزا برد از سرم هوش
دم وصل جان فزا کردم فراموش
اکبر بیا خواهر مرو جانم به غم مشکر مرو
از این سفر بگذر مرو
دل را پر از خون می کند هجرت ای برادر
سینه را محزون می کند هجرت ای برادر
سوی رزم شامیان بستی میان تنگ
همه را به داغ خودخواهی سیه پوش
روزم مکن چون شب سیه حالم مخواه از غم تبه
جویی چه کام از قتلگه
طاقتم از تن می بری آخر ای برادر
صبر دل از من می بری آخر ای برادر
دمی از وفا بیا ای جان شیرین
ره دیگرت چون گیرم در آغوش
ترسم نیایی زین سفر تا بینمت بار دگر
یک لحظه رو آهسته تر
اشکم به هامون می بری تا کی ای برادر
آهم به گردون می بری تا کی ای برادر
سر سوگ اکبر از داری صفایی
بنشین به کنج غم وز درد بخروش
آهی برآور جان گسل اشکی ببار از خون دل
بسرای ازین غم متصل
تا نام دوری می بری کم کم ای برادر
از ما صبوری می بری دم دم ای برادر

اطلاعات

قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: چکامه

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

غم هجر دلگزا برد از سرم هوش
دم وصل جان فزا کردم فراموش
هوش مصنوعی: دلتنگی و غم جدایی، هوش و حواسم را از من گرفته است. اما با رسیدن به لحظات وصال، جانم شاداب و سرزنده می‌شود و همه چیز را فراموش می‌کنم.
اکبر بیا خواهر مرو جانم به غم مشکر مرو
از این سفر بگذر مرو
هوش مصنوعی: اکبر، بیا و خواهرم، به خاطر جانم نرو. غمگین نباش و از این سفر نروم.
دل را پر از خون می کند هجرت ای برادر
سینه را محزون می کند هجرت ای برادر
هوش مصنوعی: هجرت، ای برادر، دل را به شدت آزار می‌دهد و آن را پر از درد و رنج می‌کند. همچنین، سینه را از غم و اندوه پر می‌سازد.
سوی رزم شامیان بستی میان تنگ
همه را به داغ خودخواهی سیه پوش
هوش مصنوعی: به سوی جنگ با شامیان رفتی و همه را در تنگنا قرار دادی، به طوری که به خاطر خودخواهی‌ات دچار اندوه و سیاهی شدند.
روزم مکن چون شب سیه حالم مخواه از غم تبه
جویی چه کام از قتلگه
هوش مصنوعی: روز من را مانند شب تار نکن و از من حال بد و بی‌حالی را نخواه. چرا که برای پیدا کردن درمان غم، چه انتظاری از جایی دارم که تنها به کشتن امیدها می‌انجامد؟
طاقتم از تن می بری آخر ای برادر
صبر دل از من می بری آخر ای برادر
هوش مصنوعی: ای برادر، دیگر تحملم تمام شده است و صبرم به آخر رسیده.
دمی از وفا بیا ای جان شیرین
ره دیگرت چون گیرم در آغوش
هوش مصنوعی: لحظه‌ای از محبت بگذر، ای جان شیرین، تا زمانیکه تو را در آغوش بگیرم، در مسیر عاطفی‌ات چگونه گیر کرده‌ام.
ترسم نیایی زین سفر تا بینمت بار دگر
یک لحظه رو آهسته تر
هوش مصنوعی: می‌ترسم که بعد از این سفر نتوانم دوباره تو را ببینم، پس خواهش می‌کنم به آرامی بیایید.
اشکم به هامون می بری تا کی ای برادر
آهم به گردون می بری تا کی ای برادر
هوش مصنوعی: برادر، تا کی اشک‌هایم را به بیابان می‌ریزی و آه‌هایم را به آسمان می‌بری؟
سر سوگ اکبر از داری صفایی
بنشین به کنج غم وز درد بخروش
هوش مصنوعی: در جایی که غم و اندوهی از فقدان اکبر وجود دارد، بنشین و به آرامی در کنار این اندوه، از درد دل خود فریاد بزن.
آهی برآور جان گسل اشکی ببار از خون دل
بسرای ازین غم متصل
هوش مصنوعی: با دل‌دردی که دارم، آهی می‌کشم و اشکی از خون دل خود می‌ریزم و از این غم بی‌نهایت می‌گویم.
تا نام دوری می بری کم کم ای برادر
از ما صبوری می بری دم دم ای برادر
هوش مصنوعی: عزیزم، هر بار که از دوری صحبت می‌کنی، کم‌کم از ما صبر و شکیبایی را می‌گیری. هر لحظه که به یاد ما می‌افتی، این حالت بیشتر می‌شود.