گنجور

شمارهٔ ۸۷

اگر مرا سر و جانی بود برای تو هست
هلاک به ز حیاتم اگر رضای تو هست
خدا گواست که شادم به مردن از غم عشق
توگر حضورنداری ولی خدای تو هست
مرا به عمر دراز آنچنان تعلق نیست
که باکمند دو زلف گره گشای تو هست
به دوش گردنم اندر فراقت آمده بار
ز الفتی که سرم را به خاک پای تو هست
بیا برون کنش از جوی دیده همره اشک
اگر کسی به سرای دلم سوای تو هست
اگر چه عشق به دل جای دیگری نگذاشت
ولی تو هم گهی ای غم بیا که جای تو هست
مرا کجا خبر از دل تو حال او دانی
اگر به حلقه ی گیسوی مشک سای تو هست
هزار مرتبه پامال دست هجران شد
هنوز در سر شوریده ماجرای تو هست
به التفات تو ما خوش دلیم در همه حال
گرم وفای تو نبود چه غم، جفای تو هست
جفای یار صفایی کم از وفای تو نیست
اگر خطا نکنم بیش از این سزای تو هست

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: چکامه

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

اگر مرا سر و جانی بود برای تو هست
هلاک به ز حیاتم اگر رضای تو هست
هوش مصنوعی: اگر من زندگی و جانم برای تو باشد، مرگ بهتر است از اینکه حیات داشته باشم اگر رضایت تو در کار نباشد.
خدا گواست که شادم به مردن از غم عشق
توگر حضورنداری ولی خدای تو هست
هوش مصنوعی: خدا شاهد است که اگر از عشق تو غمگین بمیrom، باز هم شاد هستم. حتی اگر تو در کنارم نباشی، خداوند تو را دارد.
مرا به عمر دراز آنچنان تعلق نیست
که باکمند دو زلف گره گشای تو هست
هوش مصنوعی: من به زندگی طولانی اهمیتی نمی‌دهم، زیرا به چنگال دو زلف تو که مرا به خود پیوند زده، وابسته‌ام.
به دوش گردنم اندر فراقت آمده بار
ز الفتی که سرم را به خاک پای تو هست
هوش مصنوعی: به خاطر دوری تو، بار سنگینی بر دوش من است، زیرا عشق و محبت من به تو باعث شده که سرم همیشه به خاک پای تو افکنده باشد.
بیا برون کنش از جوی دیده همره اشک
اگر کسی به سرای دلم سوای تو هست
هوش مصنوعی: بیا اشک‌هایم را با هجوم دیدگانم بیرون بریز و اگر کسی جز تو در دل من جا دارد، او را از آنجا بیرون کن.
اگر چه عشق به دل جای دیگری نگذاشت
ولی تو هم گهی ای غم بیا که جای تو هست
هوش مصنوعی: علی‌رغم این که عشق به دل اجازه نداد جایی برای دیگری بماند، اما تو هم وقت‌های گاهی بیا که جای تو در دل وجود دارد.
مرا کجا خبر از دل تو حال او دانی
اگر به حلقه ی گیسوی مشک سای تو هست
هوش مصنوعی: من چطور می‌توانم از حال دل تو آگاه شوم، اگر در موی خوشبوی تو گرفتار باشم؟
هزار مرتبه پامال دست هجران شد
هنوز در سر شوریده ماجرای تو هست
هوش مصنوعی: هزار بار تحت تأثیر جدایی قرار گرفتم، اما هنوز در دل دیوانه‌ام، عشق تو جاری است و همچنان در یادم هست.
به التفات تو ما خوش دلیم در همه حال
گرم وفای تو نبود چه غم، جفای تو هست
هوش مصنوعی: ما در هر شرایطی به محبت تو خوشحالیم؛ حتی اگر همیشه وفای تو را نداشته باشیم، نگران جفایت هم نیستیم.
جفای یار صفایی کم از وفای تو نیست
اگر خطا نکنم بیش از این سزای تو هست
هوش مصنوعی: اگر یار به من بی‌محلی کند، این موضوع کمتر از وفاداری تو نیست و اگر اشتباه نکنم، تو سزاوارتری از این رفتارها هستی.