گنجور

شمارهٔ ۸۳

سوای دل که به ترک تو مایل افتاده است
کجا قتیل به سودای قاتل افتاده است
گواه صدق و ارادت بس است عاشق را
که پیش دیده ی معشوق بسمل افتاده است
مرا خیال تو خطی به لوح سینه نگاشت
که نقش غیر توام داغ باطل افتاده است
سحاب خشم تو بارد چنان تگرگ جفا
که کشت زار وفا هیچ حاصل افتاده است
دلا طمع ببر از نوش آن لبان خموش
که نیش غمزه ی او سهم سایل افتاده است
بگو به ناقه الاساربان که تند مرو
ترا به دوش و مرا بار بر دل افتاده است
شب افتاب نتابد فروغ طلعت دوست
به طرف بادیه گویی ز محمل افتاده است
خطر مراست که کشتی نشسته در گرداب
ترا چه خطره که پشتی به ساحل افتاده است
به عقل دعوتم از عشق می کند چون شد
که پیر صومعه با علم جاهل افتاده است
سر او فکنده صفایی به پای یار و خموشم
که ره نرفته و بارم به منزل افتاده است

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلاتن (مجتث مثمن مخبون)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: چکامه

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

سوای دل که به ترک تو مایل افتاده است
کجا قتیل به سودای قاتل افتاده است
هوش مصنوعی: به جز دل که به عشق تو گمراه شده، کجا کسی به خاطر کشنده‌اش به خاک افتاده است؟
گواه صدق و ارادت بس است عاشق را
که پیش دیده ی معشوق بسمل افتاده است
هوش مصنوعی: عاشق برای نشان دادن صداقت و ارادت خود به معشوق، کافی است که در برابر چشمان او جان بدهد و تسلیم شود.
مرا خیال تو خطی به لوح سینه نگاشت
که نقش غیر توام داغ باطل افتاده است
هوش مصنوعی: در دل من تصوری از تو نقش بسته است، به طوری که هر چیز دیگری در آن جا نشان دروغین و بی‌ارزش به نظر می‌رسد.
سحاب خشم تو بارد چنان تگرگ جفا
که کشت زار وفا هیچ حاصل افتاده است
هوش مصنوعی: ابری از خشم تو همانند تگرگ سخت می‌بارد و به همین دلیل، زمین وفا و خوبی‌ها هیچ محصولی از خود نمی‌دهد.
دلا طمع ببر از نوش آن لبان خموش
که نیش غمزه ی او سهم سایل افتاده است
هوش مصنوعی: ای دل، از لبان خاموش او امیدوار نباش، زیرا که زهر غمزه‌اش به دیگری رسیده و تو را تنها در حسرت باقی خواهد گذاشت.
بگو به ناقه الاساربان که تند مرو
ترا به دوش و مرا بار بر دل افتاده است
هوش مصنوعی: بگو به شتر سرگروه که بی‌مکث پیش نرو، چرا که بار سنگینی بر دل من گذاشته شده است.
شب افتاب نتابد فروغ طلعت دوست
به طرف بادیه گویی ز محمل افتاده است
هوش مصنوعی: در شب، نور خورشید نمی‌تابد و روشنی چهره محبوب، مانند اینکه در بیابان افتاده باشد، دیده نمی‌شود.
خطر مراست که کشتی نشسته در گرداب
ترا چه خطره که پشتی به ساحل افتاده است
هوش مصنوعی: من در معرض خطر بزرگی هستم، در حالی که تو در وضعیت امنی قرار داری. کشتی من در گرداب در حال غرق شدن است، اما تو با اطمینان به ساحل رسیده‌ای و از خطر دوری.
به عقل دعوتم از عشق می کند چون شد
که پیر صومعه با علم جاهل افتاده است
هوش مصنوعی: عشق مرا به عقل دعوت می‌کند، اما در این حال روحانی پیر با علم خود، مانند یک نادان رفتار می‌کند.
سر او فکنده صفایی به پای یار و خموشم
که ره نرفته و بارم به منزل افتاده است
هوش مصنوعی: سر او و صفای چهره‌اش به یاد یارم نشسته و من در سکوت هستم، چون مسیر نرفته‌ام و بارم به مقصد رسیده است.