گنجور

شمارهٔ ۸

ز یار دیده بدوز ای نظر تماشا را
که حسرت است اگر حاصلی بود ما را
به دل نهفت توانم حدیث پنهانی
ولی علاج ندانم سرشک پیدا را
عجب مدار به غرقاب عشقم این زاری
چه احتیاط ز یاران غریق دریا را
به زیر پهلوی من در فراق و وصل تو فرق
به خاره خاره نباشد حریر و دیبا را
هم از وصول ملولم هم از فراق نژند
چه حالت است ندانم خود ردا را
بر آستان تو مجنون سر ار تواند سود
کند ز دست رها آستین لیلی را
رهی به خیل سگان تو یابد ار وامق
بخواهد از سر کوی تو عذر عذرا را
بدین غزال شکاری یک خرام به دشت
که صید خویش کنی آهوان صحرا را
به قتل گفتیت از غم رها کنم چه شود
اگر وفا کنی امروز عهد فردا را
صفایی از سر عهد تو بر ندارد دوست
تو شرط سابقه در پای نفکنی یارا

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: چکامه

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

ز یار دیده بدوز ای نظر تماشا را
که حسرت است اگر حاصلی بود ما را
هوش مصنوعی: بهتراست از یار دوری کنی و اجازه ندهی که چشمت به او بیفتد، زیرا اگر به او نگاه کنی، حسرتی در دل خواهی داشت چرا که در نهایت چیزی به دست نخواهی آورد.
به دل نهفت توانم حدیث پنهانی
ولی علاج ندانم سرشک پیدا را
هوش مصنوعی: می‌توانم در دل خود داستانی نهان را نگه‌دارم، اما نمی‌دانم چگونه می‌توانم اشک نمایان را درمان کنم.
عجب مدار به غرقاب عشقم این زاری
چه احتیاط ز یاران غریق دریا را
هوش مصنوعی: حیف است که به زاری من در عشق توجه نکنی، چرا که دوستان نیز مثل غواصان در دریا گرفتار خطر هستند و باید مراقب باشند.
به زیر پهلوی من در فراق و وصل تو فرق
به خاره خاره نباشد حریر و دیبا را
هوش مصنوعی: هر چند که من در جدایی و وصال تو در عذاب هستم، این درد و رنج برای من هیچ فرقی ندارد، مثل اینکه بخواهم بین نخ و پارچه مرغوب تفکیکی قائل شوم.
هم از وصول ملولم هم از فراق نژند
چه حالت است ندانم خود ردا را
هوش مصنوعی: من از رسیدن به محبوبم خسته‌ام و از دوری‌اش نیز ناراحت. نمی‌دانم این چه حالی است که دارم. خود ردا یا پوشش مرا به حالت غمگینی درآورده است.
بر آستان تو مجنون سر ار تواند سود
کند ز دست رها آستین لیلی را
هوش مصنوعی: قربانی عشق تو مجنون است و نمی‌تواند از عشق تو دست بردارد، حتی اگر آستین لیلی را بگیرد و رها کند.
رهی به خیل سگان تو یابد ار وامق
بخواهد از سر کوی تو عذر عذرا را
هوش مصنوعی: اگر وامق بخواهد از سر کوی تو اجازه‌ای بگیرد، باید به جمع سگ‌های تو مراجعه کند.
بدین غزال شکاری یک خرام به دشت
که صید خویش کنی آهوان صحرا را
هوش مصنوعی: با نگاهی به این غزال زیبا در دشت به راه خود ادامه بده و در پی شکار آهوهای صحرا برو.
به قتل گفتیت از غم رها کنم چه شود
اگر وفا کنی امروز عهد فردا را
هوش مصنوعی: من از غم به مرگ گفتم که آیا می‌توانی مرا نجات دهی؟ چه فرقی می‌کند اگر امروز به وعده‌ات پایبند باشی و به من وفا کنی، هرچند فردا را فراموش کنی؟
صفایی از سر عهد تو بر ندارد دوست
تو شرط سابقه در پای نفکنی یارا
هوش مصنوعی: دوست من هیچ وقت از وفای خود به عهد و پیمان نمی‌کاهد و شروطی که در گذشته گذاشته‌ایم را فراموش نمی‌کند.