گنجور

شمارهٔ ۷۵

مرا درد از شکیبایی فزون است
که دل در سینه چندین بی سکون است
ز احوالم چه پرسی کاشک خونین
گواهم بر جراحات درون است
بگوخود بی تو چون پایم که در هجر
عنان طاقت از دستم برون است
مهل بار فراقم بردل ریش
که آن غم بیش از این یک قطره خون است
مرا دور از لبت هر لحظه در جام
به جای می سرشک لاله گون است
به عین رحمتم یک ره نظر کن
که اشکم در رهت رشک عیون است
خدا را از دل خود پرس باری
که شوقم بر وصالت چند و چون است
مرا گه درد و گه درمان فرستاد
ندانستم که عشقت ذوفنون است
خوری در دوستی خونم دریغا
که چرخم خصم و بختم باژگون است
به سودایت نشاطی دارم اما
نشاطی کم به صد غم رهنمون است
ز عهد زر به مهرت بسته میثاق
نه این سودا مرا در سر کنون است
صفایی را ز رسوایی مترسان
که با عشقت خردمندی جنون است

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: چکامه

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

مرا درد از شکیبایی فزون است
که دل در سینه چندین بی سکون است
هوش مصنوعی: درد من از تاب و تحمل بیشتر است، زیرا دل در سینه‌ام آرام و ساکن نیست و مدام نگران است.
ز احوالم چه پرسی کاشک خونین
گواهم بر جراحات درون است
هوش مصنوعی: تو چرا از حال و روز من می‌پرسید؟ ای کاش نشانه‌ای از دردهای درونم داشتم که شهادت بدهد بر زخم‌های عمیقم.
بگوخود بی تو چون پایم که در هجر
عنان طاقت از دستم برون است
هوش مصنوعی: بگو خودم در غیاب تو چگونه هستم، مانند پای بی‌پناهم که در این جدایی از حد طاقت این رشته‌ها بیرون است.
مهل بار فراقم بردل ریش
که آن غم بیش از این یک قطره خون است
هوش مصنوعی: خواهش می‌کنم به من مهلت بده تا بار فراق را از دلم بردارم، چون غم جدایی برای من به قدری سنگین است که از این یک قطره خون نیز بیشتر است.
مرا دور از لبت هر لحظه در جام
به جای می سرشک لاله گون است
هوش مصنوعی: هر لحظه که دور از لب‌های تو هستم، در جام من به جای شراب، اشک‌هایی به رنگ لاله وجود دارد.
به عین رحمتم یک ره نظر کن
که اشکم در رهت رشک عیون است
هوش مصنوعی: ببین که چطور با رحمتت به من نگاه می‌کنی، زیرا اشک‌های من در راه تو شبیه به چشمان دیگران حسرت‌آور است.
خدا را از دل خود پرس باری
که شوقم بر وصالت چند و چون است
هوش مصنوعی: دل خود را از خدا بپرس که چقدر به وصال تو شوق و اشتیاق دارم.
مرا گه درد و گه درمان فرستاد
ندانستم که عشقت ذوفنون است
هوش مصنوعی: گاه بر من درد و رنج می‌آورد و گاه هم از درمان و شفای آن بهره‌مندم، اما نمی‌دانستم که عشق تو دارای اسرار و فنون خاصی است.
خوری در دوستی خونم دریغا
که چرخم خصم و بختم باژگون است
هوش مصنوعی: در دوستی من چنان به تو وابسته‌ام که به خاطر تو خون خود را می‌خورم، اما افسوس که تقدیر و سرنوشت من علیه من عمل می‌کند و شرایط زندگی‌ام به هم ریخته است.
به سودایت نشاطی دارم اما
نشاطی کم به صد غم رهنمون است
هوش مصنوعی: علاقه‌ات برای من شادی به همراه دارد، ولی این شادی کم است و به جای خود، صد غم را به دنبال دارد.
ز عهد زر به مهرت بسته میثاق
نه این سودا مرا در سر کنون است
هوش مصنوعی: از زمان قدیم، با محبت تو پیمانی بسته‌ام و این فکر و خیال اکنون در سرم هست.
صفایی را ز رسوایی مترسان
که با عشقت خردمندی جنون است
هوش مصنوعی: نگران رسوایی نباش، زیرا در عشق تو، دیوانگی هم می‌تواند نشانه‌ای از عقل و خرد باشد.