شمارهٔ ۵۳
قضا چنانکه ترا طرز دلبری آموخت
مرا به راه جنون رسم خود سری آموخت
چرا ز اشک و رخم سیم و زر به دامان ریخت
اگر نه عشق مرا کیمیاگری آموخت
مرا به جای مناعت مسالمت آورد
ترا به جای عنایت ستمگری آموخت
نظام غمزه اش آن چار فوج خاصه مگر
جهان گشایی از افواج ناصری آموخت
دلم که خون جگر می خورد شگفت مدار
ز ترک مست تو قانون خون خوری آموخت
بدین کرامت و اعجاز اگر غلط نکنم
عصای موسی از آن زلف اژدری آموخت
شمیم باد صبا چون نسیم صبح بهار
ز چین طره ی او نافه گستری آموخت
نشسته هندوی خالت به چهر آتش خیز
ندانمش ز کجا کیش آذری آموخت
سبق گرفت صفایی ز انوری به غزل
به وصف حسن رخت تا سخنوری آموخت
اطلاعات
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: چکامه
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
قضا چنانکه ترا طرز دلبری آموخت
مرا به راه جنون رسم خود سری آموخت
هوش مصنوعی: سرنوشت به من هم مانند تو شیوه دلربایی را یاد داد و به من راهی به سوی جنون و بیپروا بودن را آموخت.
چرا ز اشک و رخم سیم و زر به دامان ریخت
اگر نه عشق مرا کیمیاگری آموخت
هوش مصنوعی: چرا اشکهایم و زیبایی صورتم مانند طلا و نقره بر زمین ریخته است، اگر نه اینکه عشق به من هنری چون کیمیاگری آموخته است؟
مرا به جای مناعت مسالمت آورد
ترا به جای عنایت ستمگری آموخت
هوش مصنوعی: من را به جای غرور و خودپسندی، به آرامش و دوستی تشویق کردی و تو را به جای محبت و لطف، نرمش و قدرت برتری یاد دادند.
نظام غمزه اش آن چار فوج خاصه مگر
جهان گشایی از افواج ناصری آموخت
هوش مصنوعی: غمز و ناز این دختر خاص است و این زیباییاش، مانند جهانگشاییست که از لشکر ناصری یاد گرفته بوده است.
دلم که خون جگر می خورد شگفت مدار
ز ترک مست تو قانون خون خوری آموخت
هوش مصنوعی: وقتی قلبم از درد و عذاب میسوزد، تعجب نکن؛ زیرا عشق تو به من آموخته است که چگونه باید بر این دردها غلبه کنم و تحمل کنم.
بدین کرامت و اعجاز اگر غلط نکنم
عصای موسی از آن زلف اژدری آموخت
هوش مصنوعی: با این ویژگی و قدرتی که دارد، اگر اشتباه نکنم، عصای موسی هم از آن زلف چون اژدها الهام گرفته است.
شمیم باد صبا چون نسیم صبح بهار
ز چین طره ی او نافه گستری آموخت
هوش مصنوعی: نسیم صبحگاهی در بهار، مانند بادی ملایم، از چین موهای او عبور کرده و به آن عطر و لطافت خاصی میبخشد.
نشسته هندوی خالت به چهر آتش خیز
ندانمش ز کجا کیش آذری آموخت
هوش مصنوعی: هندوی زیبایی که در برابر من نشسته، چهرهای درخشان و آتشین دارد. نمیدانم او از کجا چنین آئینی را به خود آموخته است.
سبق گرفت صفایی ز انوری به غزل
به وصف حسن رخت تا سخنوری آموخت
هوش مصنوعی: صفایی به زیبایی و لطافت شعر غنایی و عاشقانه دست یافت، زیرا در توصیف زیبایی چهرهات آموختن هنر بیان و سخنوری را تجربه کرد.