گنجور

شمارهٔ ۳۹۶

ز فرق تا قدم از عضو عضو او به ادایی
به ذره ذره وجودم نشست تیر بلایی
به راه این دل مسکین ز تار طره ی مشکین
فکند پیش و پس از هر طرف کمند رسایی
فتاده بر سر میدان شهیدت آن قدر از پا
که جای نیست تهی تا زنند دستی و پایی
به اشک و آه دلم کرده خو مرانم ازین در
که خوشتر از سر کویت ندیدم آب و هوایی
ز ترک افغان فارغ مدان اسیر غمت را
خموش می نشد ار می رسید ناله به جایی
طبیب گو قدمی بر سر مریض بفرما
رسید وقتم اگر می دهی ز لطف دوایی
به دست تست حیات و هلاک عامی و عارف
که با وجود توکس را نماند حکمی و رایی
تو گوش دار دلم را کت آمد از پی محمل
که کس به ناقه از این خوبتر نبسته درایی
چو زلف زار دراز و سیاهی ای شب هجران
چرا به سر نرسیدی اگر نه روز جزایی
علاج صید هوایت نه دام بود و نه گلشن
که ناله می کند این مرغ هر نفس به نوایی
ز خوان نعمتم ای شه مران چه می شود آخر
اگر شود متنعم به دولت تو گدایی
صفایی از تو ننالد به کس اگر چه تو کافر
به عمد خون مرا ریختی بدون خطایی

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلاتن (مجتث مثمن مخبون)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: چکامه

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

ز فرق تا قدم از عضو عضو او به ادایی
به ذره ذره وجودم نشست تیر بلایی
هوش مصنوعی: از سر تا پا، هر جزء از وجود او با حرکتی، به آرامی به من نفوذ کرد و مانند تیر مصیبت به وجودم نشست.
به راه این دل مسکین ز تار طره ی مشکین
فکند پیش و پس از هر طرف کمند رسایی
هوش مصنوعی: دل بی‌نوا و درمانده‌ام در خواب دلم به خاطر موهای مشکی و زیبا، به هر سو در دام عشق و زیبایی افتاده است.
فتاده بر سر میدان شهیدت آن قدر از پا
که جای نیست تهی تا زنند دستی و پایی
هوش مصنوعی: در میدان جنگ، شهید آن‌قدر آسیب دیده که جایی برای ایستادن ندارد و خطر دارد که کسی به او ضربه‌ای بزند.
به اشک و آه دلم کرده خو مرانم ازین در
که خوشتر از سر کویت ندیدم آب و هوایی
هوش مصنوعی: با اشک و ناله دلم را عادت داده‌ام، مرا از اینجا نران که جایی بهتر از این محله‌ی تو ندیدم.
ز ترک افغان فارغ مدان اسیر غمت را
خموش می نشد ار می رسید ناله به جایی
هوش مصنوعی: هرگز فکر نکن که از دلتنگی و درد اسیران عشقت رهایی یافته‌ای؛ اگرچه او در سکوت نشسته، اما اگر صدایش به جایی برسد، می‌تواند به شدت ناله کند.
طبیب گو قدمی بر سر مریض بفرما
رسید وقتم اگر می دهی ز لطف دوایی
هوش مصنوعی: ای طبیب، اگر وقتت اجازه می‌دهد، لطفاً برای بیمار قدمی بردار و دارویی بده.
به دست تست حیات و هلاک عامی و عارف
که با وجود توکس را نماند حکمی و رایی
هوش مصنوعی: سرنوشت مردم عادی و عارفان به دست توست و در حضور تو دیگر هیچ حکم و نظری باقی نمی‌ماند.
تو گوش دار دلم را کت آمد از پی محمل
که کس به ناقه از این خوبتر نبسته درایی
هوش مصنوعی: به خاطر داشته باش که دلم را تحت نظر دارم، زیرا در پی مرکب گرامی‌ام هستم و هیچ‌کس نمی‌تواند زینت و زیبایی او را با هیچ‌چیز دیگری مقایسه کند.
چو زلف زار دراز و سیاهی ای شب هجران
چرا به سر نرسیدی اگر نه روز جزایی
هوش مصنوعی: ای شب جدایی، چرا به پایان نمی‌رسد، با زلفی پریشان و سیاه همچون تو، اگر روز جزا وجود ندارد؟
علاج صید هوایت نه دام بود و نه گلشن
که ناله می کند این مرغ هر نفس به نوایی
هوش مصنوعی: راه درمان عشق تو نه در دام و نه در باغ است، چرا که این پرنده عشق هر لحظه به طرز غم انگیزی ناله می‌زند.
ز خوان نعمتم ای شه مران چه می شود آخر
اگر شود متنعم به دولت تو گدایی
هوش مصنوعی: ای شاه، مرا از سفره نعمتت دور نکن. چه می‌شود اگر کسی که از کرامت تو بهره‌مند شود، به مقام گدایی برسد؟
صفایی از تو ننالد به کس اگر چه تو کافر
به عمد خون مرا ریختی بدون خطایی
هوش مصنوعی: هرگز شخصی به خاطر تو شکایت نخواهد کرد، حتی اگر تو با شناخت کامل به من ظلم کردی و بی‌دلیل خونم را ریختی.