گنجور

شمارهٔ ۳۹۴

به میدانت از کشتگان نیست جانی
که بتوان به دلخواه زد دست و پایی
مرا بر مگردان ز دنبال محمل
اگر باید این کاروان را درایی
پس از قتلم انداختی بر سر ره
ندانستمت اینقر بی وفایی
به کین سازی و مهر سوزی بنازم
عجب سخت رویی عجب سست رایی
دل افتادگان را به جای تفقد
در اندیشه ی جور و فکر جفایی
به دستی زدی زخم و افکندی از پا
که نبود مرا مهلت مرحبایی
بپرداز از تیر دیگر رفویی
بفرمای از درد دیگر دوایی
جدایی فتاد از غمت جسم و جان را
چو از دل شکیب از برم تا جدایی
مریضت به رقص آید از بعد مردن
به رسم عیادت به بالینش آیی
پی صید یک دل مرا زان دو گیسو
بهر سوی گسترد دام بلایی
مگر بر سر رحمش آری ز افغان
صفایی چنین سر به زانو چرایی

اطلاعات

وزن: فعولن فعولن فعولن فعولن (متقارب مثمن سالم)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: چکامه

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

به میدانت از کشتگان نیست جانی
که بتوان به دلخواه زد دست و پایی
هوش مصنوعی: در میدان جنگ، هیچ کشته‌ای وجود ندارد که بتوان با خیال راحت به او نزدیک شد یا خیالبافی کرد.
مرا بر مگردان ز دنبال محمل
اگر باید این کاروان را درایی
هوش مصنوعی: من را از دنبال کردن این کاروان منصرف نکن، اگر واقعاً نیاز داری که این گروه را همراهی کنی.
پس از قتلم انداختی بر سر ره
ندانستمت اینقر بی وفایی
هوش مصنوعی: پس از اینکه مرا کشتند، تو بی‌خبر در کنار راه مرا انداختی؛ این نشان از بی وفایی توست.
به کین سازی و مهر سوزی بنازم
عجب سخت رویی عجب سست رایی
هوش مصنوعی: به خاطر کینه‌توزی و سوزاندن محبت، باید تحسینت کنم. چقدر چهره‌ات سخت است و عقیده‌ات سست!
دل افتادگان را به جای تفقد
در اندیشه ی جور و فکر جفایی
هوش مصنوعی: دل‌های کسانی که به درماندگی و افسردگی دچار شده‌اند، به جای محبت و توجه، به فکر ظلم و بی‌عدالتی هستند.
به دستی زدی زخم و افکندی از پا
که نبود مرا مهلت مرحبایی
هوش مصنوعی: به دست تو زخم خوردم و زمین خوردم، زیرا فرصتی برای من باقی نمانده بود.
بپرداز از تیر دیگر رفویی
بفرمای از درد دیگر دوایی
هوش مصنوعی: از تیر دیگر دوری کن و به دردهای جدیدت توجه کن تا برای آن‌ها راه حلی بیابی.
جدایی فتاد از غمت جسم و جان را
چو از دل شکیب از برم تا جدایی
هوش مصنوعی: جدایی از غم تو باعث شده که قلب و جانم از هم جدا شوند، همان‌طور که شکیبایی از دل برمی‌خیزد تا جدایی را تحمل کند.
مریضت به رقص آید از بعد مردن
به رسم عیادت به بالینش آیی
هوش مصنوعی: بعد از مرگ، مریض تو را به رقص درمی‌آورد و تو به رسم عیادت به سراغش می‌روی.
پی صید یک دل مرا زان دو گیسو
بهر سوی گسترد دام بلایی
هوش مصنوعی: به دنبال شکار دل خود هستم و آن دو گیسوی زیبا سبب شده‌اند که دام بدبختی‌ام را در هر سو بگسترانم.
مگر بر سر رحمش آری ز افغان
صفایی چنین سر به زانو چرایی
هوش مصنوعی: آیا با یادآوری درد و فریاد او می‌توانی این قدر آرام و بی‌خیال باشی؟ سر بر زانو گذاشتن و بی‌توجهی به این حال و روز نشان از بی‌احساسی است.