گنجور

شمارهٔ ۳۹۱

دلا معاونت اشک پرده در نکنی
ز راز خود همه آفاق را خبر نکنی
به عمد پرده ز کارم برافکنی تا کی
بس است سعی به رسواییم دگر نکنی
به خاک این درم الفت گرفته سر همه عمر
مرا ز مسکن مألوف دربدر نکنی
به سیل اشک دهی از درش به باد مرا
ازین مخاطره آخر چرا حذر نکنی
به چشم مهر چو کس ننگرد به گریه ی من
عبث تو دامنم از دیده گو شمر نکنی
اسیر غم همه کس اول از نگاهی شد
نگاه کن که سر اندر سر نظر نکنی
بس آنچه آب رخم ریختی ز گریه مرا
به چشم مردم از این مایه خوارتر نکنی
ز آب چشم منش آستان مکن همه گل
چه می کنی اگر این خاک را به سر نکنی
به اشک و آه صفایی مراست عادت و بس
نظر به چشم و لبم دار باور ار نکنی

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: چکامه

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

دلا معاونت اشک پرده در نکنی
ز راز خود همه آفاق را خبر نکنی
هوش مصنوعی: ای دل، اگر در پرده نگه‌داری اشک‌های خود را، هرگز نمی‌توانی رازهای خود را افشا کنی و از این راه نمی‌توانی به دیگران خبر دهی.
به عمد پرده ز کارم برافکنی تا کی
بس است سعی به رسواییم دگر نکنی
هوش مصنوعی: مرا به عمد شرمنده کنی، تا کی می‌خواهی برای آبرویم تلاش کنی و به رسوایی‌ام دامن بزنی؟
به خاک این درم الفت گرفته سر همه عمر
مرا ز مسکن مألوف دربدر نکنی
هوش مصنوعی: من تا آخر عمر به این خاک وابسته‌ام و تو باید مرا از این خانه‌ی آشنا دور نکنی.
به سیل اشک دهی از درش به باد مرا
ازین مخاطره آخر چرا حذر نکنی
هوش مصنوعی: چرا از این خطر بزرگ دوری نمی‌کنی، در حالی که اشک‌های زیادی را به خاطر من به هدر می‌دهی؟
به چشم مهر چو کس ننگرد به گریه ی من
عبث تو دامنم از دیده گو شمر نکنی
هوش مصنوعی: اگر کسی به نگاهی محبت‌آمیز به من نکند و به خاطر غم و گریه‌ام توجهی نداشته باشد، بی‌فایده است که دامنم را از چشم تو دور کنند تا تو ملامتم نکنی.
اسیر غم همه کس اول از نگاهی شد
نگاه کن که سر اندر سر نظر نکنی
هوش مصنوعی: آدمی که در غم دیگران گرفتار است، ابتدا باید خود را با یک نگاه سنجیده کند. به اطراف خود نگاه کن و ببین آیا به درستی به حرف‌ها و رفتارهای دیگران توجه می‌کنی یا نه.
بس آنچه آب رخم ریختی ز گریه مرا
به چشم مردم از این مایه خوارتر نکنی
هوش مصنوعی: به اندازه‌ای که برای من اشک ریختی، باعث نشو که مردم مرا زشت و خوار ببینند.
ز آب چشم منش آستان مکن همه گل
چه می کنی اگر این خاک را به سر نکنی
هوش مصنوعی: از اشک‌های من در آستانت سوال نکن، زیرا اگر به این خاک توهین کنی، تمام زیبایی‌ها و گل‌ها چه فایده‌ای خواهند داشت؟
به اشک و آه صفایی مراست عادت و بس
نظر به چشم و لبم دار باور ار نکنی
هوش مصنوعی: به خاطر اندوه و گریه‌ام آرامشی خاص دارم و این برای من عادی شده است. اگر به چشمانم و لبانم نگاه کنی، می‌توانی درک کنی، اما اگر این را نپذیری، چیزی از آنچه هست نمی‌فهمی.