گنجور

شمارهٔ ۳۸۰

نیست عشاق تو را در دو جهان دادرسی
ورنه داریم ز بیداد تو فریاد بسی
چه گشایم بر بیگانه زبان از غم دوست
کآشنا نیست به افسانه ما گوش کسی
رازم از دیده برون می‌فکند همره اشک
بایدم جست به جز دل پس از این هم‌نفسی
سیر گلشن چو قرین با غم گلچین نگرم
خوشتر از گوشه دامی نه و کنج قفسی
عشقت از صید دلم گر برمد نیست عجب
ننگ شاهین بود البته شکار مگسی
بگذر از قرب عزیزان که درین ره هر چند
بیش کوشش کنی و پیش روی باز پسی
تابش طور کجا نور کلیم‌الله کو
بر نیفروخته مصباح کس از هر قبسی
حبذا روضه رویت که نباشد مه و سال
لاله و سوریش آلوده هر خار و خسی
گفتمش کام من آخر ندهی گفت به ناز
چه کنم با تو صفایی چقدر بلهوسی

اطلاعات

وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: چکامه

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

نیست عشاق تو را در دو جهان دادرسی
ورنه داریم ز بیداد تو فریاد بسی
هوش مصنوعی: در دو جهان هیچ‌کس نیست که به عشق تو رسیدگی کند، وگرنه ما از ظلم و ستم تو فریادهای زیادی داریم.
چه گشایم بر بیگانه زبان از غم دوست
کآشنا نیست به افسانه ما گوش کسی
هوش مصنوعی: چگونه می‌توانم از درد دوستی برای کسی که آشنا نیست، صحبت کنم؟ زیرا کسی نیست که به داستان ما گوش دهد.
رازم از دیده برون می‌فکند همره اشک
بایدم جست به جز دل پس از این هم‌نفسی
هوش مصنوعی: راز من از چشمانم بیرون می‌آید و همراه با اشک‌هایم روانه می‌شود. پس از این باید تلاش کنم که هیچ‌کس جز دلم با من هم‌نفس نشود.
سیر گلشن چو قرین با غم گلچین نگرم
خوشتر از گوشه دامی نه و کنج قفسی
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که حتی اگر در زندگی با غم و اندوه روبرو شوم، اما زیبایی و لذت طبیعت و گلستان را باید بیشتر از یک گوشه دنج یا یک زندان تنگ و تاریک در نظر بگیرم. زندگی در گلیستان با وجود غم، برایم ارزشمندتر از محصور بودن در جایی بسته و بدون زیبایی است.
عشقت از صید دلم گر برمد نیست عجب
ننگ شاهین بود البته شکار مگسی
هوش مصنوعی: اگر عشق تو از دل من بیرون برود، جای تعجبی نیست که شاهینی که شکار می‌کند، تنها مگسی را به دام می‌اندازد.
بگذر از قرب عزیزان که درین ره هر چند
بیش کوشش کنی و پیش روی باز پسی
هوش مصنوعی: از محبت و نزدیکی به عزیزان خود بگذر، زیرا در این مسیر هرچقدر هم تلاش کنی و جلو بروی، در نهایت ممکن است به عقب بازگردی.
تابش طور کجا نور کلیم‌الله کو
بر نیفروخته مصباح کس از هر قبسی
هوش مصنوعی: نور و درخشش کوه طور کجا است؟ آیا کسی همچون موسی که با نور خداوند بر دل‌ها شعله می‌افروخت، وجود دارد که بتواند از هر نوع آتش و نوری دیگر فراتر برود؟
حبذا روضه رویت که نباشد مه و سال
لاله و سوریش آلوده هر خار و خسی
هوش مصنوعی: ای کاش باغ چهره‌ات وجود داشته باشد که نه ماه و سالی در آن باشد و نه لاله‌ و گلهایش با خار و خس آمیخته شده باشد.
گفتمش کام من آخر ندهی گفت به ناز
چه کنم با تو صفایی چقدر بلهوسی
هوش مصنوعی: به او گفتم که بالاخره خواسته‌ام را برآورده نمی‌کنی. او در پاسخ با ناز گفت: چه کار می‌توانم بکنم، وقتی با تو این‌قدر دل‌باخته‌ام و عشق و صفا در میان است؟