گنجور

شمارهٔ ۳۷۱

یار از رخ نکرده جلوه گری
هست دل را خیال پرده دری
کردی انکار حسن شاهد ما
نیست این جز گناه بی بصری
روی از این در به درگه که کنم
که مرا نیست خوی دربدری
وقت شد کز رخم بشویی گرد
خاک بیزی بس است و خون جگری
در مقامی که جز هنر نخرند
تا چه ازرم به عیب بی هنری
تا خبر گشتم از تو دورترم
خرما روزگار بی خبری
شب و روزم به خوشدلی پرداخت
گریه ی شام و ناله ی سحری
جویی از ملک جاودان ای دل
خاکساری بخر به تاجوری
تا صفایی کشید باده ی عشق
زهر درکام وی کند شکری

اطلاعات

وزن: فعلاتن مفاعلن فعلن (خفیف مسدس مخبون)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: چکامه

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

یار از رخ نکرده جلوه گری
هست دل را خیال پرده دری
هوش مصنوعی: دوست در حالی که از چهره‌اش خبری نیست، به طور غیرمستقیم دل مرا مشغول زیبایی‌های خود کرده است.
کردی انکار حسن شاهد ما
نیست این جز گناه بی بصری
هوش مصنوعی: تو نمی‌توانی زیبایی چهره‌ی شاهد ما را انکار کنی، زیرا تنها بی‌خبری و نادانی باعث چنین ادعایی می‌شود.
روی از این در به درگه که کنم
که مرا نیست خوی دربدری
هوش مصنوعی: من باید از این در به آن در بروم، اما هیچ آشنایی با این وضعیت سرگردانی ندارم.
وقت شد کز رخم بشویی گرد
خاک بیزی بس است و خون جگری
هوش مصنوعی: زمان آن رسیده است که از چهره‌ام غبار و کثیفی را بزدایند. دیگر بس است، خونی که از دلم ریخته می‌شود.
در مقامی که جز هنر نخرند
تا چه ازرم به عیب بی هنری
هوش مصنوعی: در جایی که تنها هنر ارزش دارد، بی‌هنری و نقص خود را چه طور می‌توان با آن جایگاه سنجید؟
تا خبر گشتم از تو دورترم
خرما روزگار بی خبری
هوش مصنوعی: با دور شدن از تو، از حال و روزم بی‌خبر شدم و انگار به شیرینی خرما، ایام بی‌خبری را می‌گذرانم.
شب و روزم به خوشدلی پرداخت
گریه ی شام و ناله ی سحری
هوش مصنوعی: زندگی من پر از شادی و خوشحالی است در حالی که شب‌ها با اشک و غم به صبح می‌رسم و صبح‌ها با ناله و افسوس آغاز می‌شود.
جویی از ملک جاودان ای دل
خاکساری بخر به تاجوری
هوش مصنوعی: ای دل، از دنیای پایدار و ابدی، برای خود امتیاز و ویژگی‌ای را بدست آور تا همتای تاج و تخت شود.
تا صفایی کشید باده ی عشق
زهر درکام وی کند شکری
هوش مصنوعی: زمانی که عشق همچون یک نوشیدنی خوش طعم و دلپذیر به جان او می‌نشیند، زهر و تلخی‌های زندگی را از وجودش دور می‌کند و او را شیرین و شاداب می‌سازد.