شمارهٔ ۳۷
بگذر صبا به بزم جفا کرده یار ما
با وی پس از سلام بگو کای نگار ما
ما را در التزام صبوری ز هجر خویش
مفشار ز پا دگر که شد از دست کار ما
سلطان غم به ملک دل افتاد و چاره چیست
گر تاب این سپاه نیارد حصار ما
ما تشنه ی زلال توایم ار نه سال هاست
کاین سیل اشک می گذرد از کنار ما
روزی قدم بر او ننهادی و زین امید
عمری تخفت دیده ی شب زنده دار ما
چون خاک سر به پای تو جاوید سودمی
در کف گذاشتی فلک از اختیار ما
خیزیم از آستان تو روزی که بخت نیک
بر طرف دامن تو نشاند غبار ما
سر در رهت فکنده و شرمنده ام بسی
پیداست شرمساری ما از نثار ما
یک بار اگر به تربت عشاق بگذری
جان ها به جای سبزه دمد از مزار ما
افتاد تا به نامه نوشتم حدیث شوق
آتش به خامه از نفس شعله بار ما
از عاشقی هر آنچه صفایی رقم زدیم
در صفحه ی زمانه بود یادگار ما
اطلاعات
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: چکامه
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
بگذر صبا به بزم جفا کرده یار ما
با وی پس از سلام بگو کای نگار ما
هوش مصنوعی: به نسیم بگو که به مهمانی یار ما که به ما ظلم کرده، بگذرد و بعد از سلام به او بگو که ای زیبای ما.
ما را در التزام صبوری ز هجر خویش
مفشار ز پا دگر که شد از دست کار ما
هوش مصنوعی: ما را در وفاداری و صبر نسبت به دوری خود سختی نده، چرا که دیگر تاب تحمل کارهایمان را نداریم.
سلطان غم به ملک دل افتاد و چاره چیست
گر تاب این سپاه نیارد حصار ما
هوش مصنوعی: غم در دل ما مانند سلطانی فرمانروایی میکند و راهی برای گریز از آن نیست، زیرا اگر این جمعیت درد و غم نمیتواند از حصار دل ما خارج شود، چه باید کرد؟
ما تشنه ی زلال توایم ار نه سال هاست
کاین سیل اشک می گذرد از کنار ما
هوش مصنوعی: ما به آب زلال تو نیازمندیم، وگرنه سالهاست که این سیل اشک از کنار ما میگذرد.
روزی قدم بر او ننهادی و زین امید
عمری تخفت دیده ی شب زنده دار ما
هوش مصنوعی: روزی به او توجه نکردی و به همین امید، عمرمان را با خستگی و خواب آلودگی شب زندهداری گذراندهایم.
چون خاک سر به پای تو جاوید سودمی
در کف گذاشتی فلک از اختیار ما
هوش مصنوعی: هرچند که به خاک پای تو میسپرند، تویی که در دست تو گنج و سودای جاودانی قرار دارد و آسمان از اختیار ما بیرون رفته است.
خیزیم از آستان تو روزی که بخت نیک
بر طرف دامن تو نشاند غبار ما
هوش مصنوعی: بیایید از درگاه تو برخیزیم در روزی که شانس خوب بر دامن تو نشانهای از گرد و غبار ما بگذارد.
سر در رهت فکنده و شرمنده ام بسی
پیداست شرمساری ما از نثار ما
هوش مصنوعی: من تمام زندگیام را در راه تو صرف کردهام و به شدت خجالتزدهام. این خجالت به وضوح از نثار محبت و فداکاریام برای تو پیداست.
یک بار اگر به تربت عشاق بگذری
جان ها به جای سبزه دمد از مزار ما
هوش مصنوعی: اگر یک بار به قبرستان عاشقان بروی، جانها به جای گل و سبزه از مزار ما رونق میگیرد.
افتاد تا به نامه نوشتم حدیث شوق
آتش به خامه از نفس شعله بار ما
هوش مصنوعی: تا جایی که نامه نوشتم، داستان شوق را بیان کردم که مانند آتش، از نفس ما شعله ور شده است.
از عاشقی هر آنچه صفایی رقم زدیم
در صفحه ی زمانه بود یادگار ما
هوش مصنوعی: ما در عشق و عاشقی هر روز صفا و زیبایی به زندگی اضافه کردیم و این خاطرات زیبا برای همیشه به عنوان یادگار در تاریخ باقی خواهد ماند.