شمارهٔ ۳۶۲
به کیش من که حرام است غیر فکر تو کاری
نظر حلال نباشد به ماسوای تو باری
دل اختلاط ترا برگزیده از همه عالم
که دیده در همه عالم ندیده چون تو نگاری
به طرف عارضت آن زلفکان تافته مانا
به گرد لاله ز سنبل کشیده اند حصاری
خطت دمید ز رخ یا قضا به خامه ی قدرت
ز مشک بر ورق گل نگاشت خط غباری
مرا به ملک دل این سان که عشق تاخت دو اسبه
غریب نیست که گیرد حصارها به سواری
شدی و بر سر راهت فشاندم اشک از آن رو
که گرد ره ننشاند به دامن تو غباری
به یاد وادی عشقت کشم چو غنچه به مژگان
مرا به پای دل آنجا خلیده هر سر خاری
علاج هجر تو دانم تحمل است و ندارم
توان و طاقت و تابی سکون و صبر و قراری
خدای را به صفایی نظر دریغ مفرما
عزیز را چه زیان زاید از رعایت خواری
اطلاعات
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلاتن (مجتث مثمن مخبون)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: چکامه
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
به کیش من که حرام است غیر فکر تو کاری
نظر حلال نباشد به ماسوای تو باری
هوش مصنوعی: در دل من فقط تو وجود داری و هر چیزی غیر از فکر تو برای من بیمعنی و حرام است. تنها تو برای من ارزش و مفهوم داری.
دل اختلاط ترا برگزیده از همه عالم
که دیده در همه عالم ندیده چون تو نگاری
هوش مصنوعی: دل من تو را برترین و خاصترین موجود از میان تمام افراد این دنیا انتخاب کرده است، چرا که در همه جا همچون تو زیبایی ندیدهام.
به طرف عارضت آن زلفکان تافته مانا
به گرد لاله ز سنبل کشیده اند حصاری
هوش مصنوعی: زلفهای تابدار تو به زیبایی و دلربایی مانند حلقهای از گلهای لاله دور چهرهات را احاطه کردهاند.
خطت دمید ز رخ یا قضا به خامه ی قدرت
ز مشک بر ورق گل نگاشت خط غباری
هوش مصنوعی: چهرهات با زیبایی خاصی درخشان است و قلم توانمند قضا و قدر، از عطر خوش مشک بر روی ورق گل، خطی زیبا و دلنشین نقش زده است.
مرا به ملک دل این سان که عشق تاخت دو اسبه
غریب نیست که گیرد حصارها به سواری
هوش مصنوعی: عشق به قدری قوی و نیرومند است که مثل یک اسب سوار، به سرعت و قدرت از موانع عبور میکند و دل مرا در اختیار گرفته است. این احساس شگفتانگیز و عمیق برای من غریب و ناشناخته نیست؛ بلکه مانند یک سواری است که به راحتی بر حصارها غلبه میکند.
شدی و بر سر راهت فشاندم اشک از آن رو
که گرد ره ننشاند به دامن تو غباری
هوش مصنوعی: وقتی تو به زندگیام آمدی، اشکهایم را به نشانهی محبت بر سر راهت ریختم تا گرد و غبار فراق نتواند بر دامن تو بنشیند.
به یاد وادی عشقت کشم چو غنچه به مژگان
مرا به پای دل آنجا خلیده هر سر خاری
هوش مصنوعی: به یاد دشت عشق تو، مانند غنچهای به چشمهایم مینگرم، و قلبم در آنجا به پای دل به خواب رفته است و هر سرپاشنهای خاری برای من به حساب میآید.
علاج هجر تو دانم تحمل است و ندارم
توان و طاقت و تابی سکون و صبر و قراری
هوش مصنوعی: من میدانم که برای درمان جدایی تو باید تحمل کنم، اما من هیچگونه توان و نیرویی برای صبر و آرامش ندارم.
خدای را به صفایی نظر دریغ مفرما
عزیز را چه زیان زاید از رعایت خواری
هوش مصنوعی: ای خدا، لطف خود را از ما دریغ مدار که عزیزان را در حفظ کرامت شان، چه آسیب و زیانی ممکن است برساند.