شمارهٔ ۳۶۱
به پایت حاصلم زین سر سپاری
چه باشد گر نباشد جان نثاری
میفشان دامن از صیدم خدا را
به چندین حسرت و امیدواری
فزود از حسن و استغنا و نازت
مرا عجز و نیاز و خاکساری
به عشقت رستم از غمهای بسیار
سزد گر منتم بر جان گذاری
ترا در خورد آن چندان کرامت
ندارم هدیه ای جز شرمساری
به چرخ خواجگی سایم سر فخر
که یک ره بنده خویشم شماری
چو زلف تابدارت هر شب از سر
به خود پیچم ز تاب بی قراری
به داغ لعلت از جزع در ربار
گهر ریزم چو ابر بهاری
مرا بردی ز خاطر بارک الله
مگر این بود شرط حق گزاری
بیا کز حد غمم بگذشته در هجر
اگر داری هوای غمگساری
صفایی گر ترا اعزاز باید
به عهد دوست تن در ده به خواری
اطلاعات
وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: چکامه
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
به پایت حاصلم زین سر سپاری
چه باشد گر نباشد جان نثاری
هوش مصنوعی: اگر به پای تو سرمایهام را بگذارم، چه ارزشی دارد اگر جانم را فدای تو نکنم؟
میفشان دامن از صیدم خدا را
به چندین حسرت و امیدواری
هوش مصنوعی: به خداوند شکایت نکن و از ناامیدی و حسرت خود دست بکش.
فزود از حسن و استغنا و نازت
مرا عجز و نیاز و خاکساری
هوش مصنوعی: از زیبایی و بینیازی و ناز تو، من فقط عاجزی و نیاز و فروتنی را احساس میکنم.
به عشقت رستم از غمهای بسیار
سزد گر منتم بر جان گذاری
هوش مصنوعی: به خاطر عشق تو، تحمل سختیها و دردهای زیاد برایم آسان است، اگر تو جانم را فدای من کنی.
ترا در خورد آن چندان کرامت
ندارم هدیه ای جز شرمساری
هوش مصنوعی: من از تو آنقدر عزت و ارزش نمیبینم که بتوانم چیزی به تو تقدیم کنم، جز احساس شرمندگی.
به چرخ خواجگی سایم سر فخر
که یک ره بنده خویشم شماری
هوش مصنوعی: من به خاطر مقام و منزلت خودم به خود میبالم، زیرا میدانم که در میان بندگان، من نیز به عنوان یک نفر شمارش میشوم.
چو زلف تابدارت هر شب از سر
به خود پیچم ز تاب بی قراری
هوش مصنوعی: هر شب که موهای زیبایت درخشان میشود، من به خاطر بیتابی و اشتیاقی که دارم، از سر ناچاری خود را درگیر آنها کرده و به هم میپیچم.
به داغ لعلت از جزع در ربار
گهر ریزم چو ابر بهاری
هوش مصنوعی: برای عشق تو، از نگرانی و غم، همچون ابر بهاری اشک میریزم و زیباییات را به زمین میپاشم.
مرا بردی ز خاطر بارک الله
مگر این بود شرط حق گزاری
هوش مصنوعی: تو مرا از یاد بردی، آفرین بر تو! آیا شرط این بود که با من چنین کنی؟
بیا کز حد غمم بگذشته در هجر
اگر داری هوای غمگساری
هوش مصنوعی: بیا که من از شدت غمم فراتر رفتهام و در این فراق، اگر تمایل به آرامش و تسلی داری، به من بپیوند.
صفایی گر ترا اعزاز باید
به عهد دوست تن در ده به خواری
هوش مصنوعی: اگر میخواهی عزت و شان خود را حفظ کنی، باید برای دوستت تسلیم شوی و در این راه از خود گذشتگی نشان دهی.