گنجور

شمارهٔ ۳۶۳

سر به فتراکم نخواهی بست بعد از جان‌سپاری
تا مرا باز از رقیبان حاصل آید شرمساری
گر ز خویشم رانده بودی خو به حرمان کرده بودم
نیست الا ناامیدی حاصل امیدواری
جز دل من کز پی زلف دلاویز تو خون شد
حاش لله خون ندیدم خیزد از مشک تتاری
دفع غم را می خورم و امید کاندازد به حشرم
عدل حق برگردن هجران گناه می گساری
گل کنم ز اشک آستانت و آستین ها گوهر آرم
دانم ار وصلت به زر گردد میسر یا به زاری
در شب هجران به خود پیچیم چون زلف تو تا کی
دل ز رشک بی قراران من زتاب بی قراری
نذر کردم تا فرو ریزم به مزد شست و بازو
جان به پاس قاتل ار بیرون برم زین زخم کاری
خواری اغیار بردم تا عزیز آیم دریغا
شد همینم پیش یاران مایهٔ بی‌اعتباری
راز دل آخر صفایی اوفتاد از پرده بیرون
ز آستین چندانکه کردم در نظرها پرده داری

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن (رمل مثمن سالم)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: چکامه

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

سر به فتراکم نخواهی بست بعد از جان‌سپاری
تا مرا باز از رقیبان حاصل آید شرمساری
هوش مصنوعی: بعد از اینکه از دنیا بروی، نمی‌توانی سر خود را در چالاکی و تلاش پنهان کنی. تا زمانی که من از رقبای خود برتری بگیرم، این شرمساری برای من به وجود خواهد آمد.
گر ز خویشم رانده بودی خو به حرمان کرده بودم
نیست الا ناامیدی حاصل امیدواری
هوش مصنوعی: اگر مرا از خود طرد کرده بودی، دیگر چیزی برای از دست دادن نداشتم و جز ناامیدی، هیچ چیز نصیبم نمی‌شد.
جز دل من کز پی زلف دلاویز تو خون شد
حاش لله خون ندیدم خیزد از مشک تتاری
هوش مصنوعی: جز دل من که از عشق و زیبایی زلف تو به شدت تحت تاثیر قرار گرفته و داغان شده است، به خدا قسم که تا به حال ندیده‌ام از مشک تاتاری، خونی بریزد.
دفع غم را می خورم و امید کاندازد به حشرم
عدل حق برگردن هجران گناه می گساری
هوش مصنوعی: غم را از خود دور می‌کنم و به امید آن هستم که در روز قیامت، عدالت حق بر دوش من هجران و گناهانم را بپوشاند.
گل کنم ز اشک آستانت و آستین ها گوهر آرم
دانم ار وصلت به زر گردد میسر یا به زاری
هوش مصنوعی: اگر بتوانم از اشک‌هایم گلی بسازم و با آستین‌هایم مرواریدی به دست آورم، می‌دانم که اگر به وصالت برسم، یا به طلا و ثروت دست پیدا می‌کنم یا از طریق ناراحتی و زحمت.
در شب هجران به خود پیچیم چون زلف تو تا کی
دل ز رشک بی قراران من زتاب بی قراری
هوش مصنوعی: در شب جدایی، مانند موهای تو به دور خود می‌پیچم. چه زمانی باید دلِ حسودان بی‌قرار را تحمل کنم، در حالی که من از شوق بی‌قراری رنج می‌برم؟
نذر کردم تا فرو ریزم به مزد شست و بازو
جان به پاس قاتل ار بیرون برم زین زخم کاری
هوش مصنوعی: من نذر کرده‌ام که جانم را در برابر نیکی و خدماتی که انجام می‌دهم فدای آن قاتل کنم، حتی اگر بخواهم از این زخم سخت بیرون بیایم.
خواری اغیار بردم تا عزیز آیم دریغا
شد همینم پیش یاران مایهٔ بی‌اعتباری
هوش مصنوعی: من برای اینکه در نظر دیگران عزیز شوم، به تحقیر و خاری افرادی که برایم اهمیتی نداشتند، تن دادم. اما متاسفانه همین رفتار باعث شد که در چشمان دوستان و یاران خود نیز بی‌ارزش شوم.
راز دل آخر صفایی اوفتاد از پرده بیرون
ز آستین چندانکه کردم در نظرها پرده داری
هوش مصنوعی: آخرین راز دل او به گونه‌ای نمایان شد که دیگر نمی‌توانستم آن را پنهان کنم. هرچقدر تلاش کردم که خودم را مخفی نگه‌دارم، او را در نگاه‌هایم دیدم.