گنجور

شمارهٔ ۳۵۲

گفتم بگویمت که صنوبر به قامتی
دیدم در آن نبود چنان استقامتی
مژگان ز موج اشک کنم رشک آبشار
تا جا به جوی دیده کند سرو قامتی
از سحر زلف و چهر تو با آن عصا و دست
بالله نبود معجز موسی کرامتی
تنها نه من سر از تو نپیچم که هیچ کس
از جان خویش بر تو ندارد لآمتی
خونی که ریخت چشم تو نبود سیاستی
نهبی که کرد ترک تو نبود غرامتی
امری که نهی تست نباشد تأسفی
کاری که بهر تست ندارد ندامتی
از مدعی عیان بود آثار صدق و کذب
دعوی عاشقی نبود بی علامتی
مردیم اجل نیامده بر سر بلی نبود
کس را به شهر عشق تو چندان اقامتی
خیرم نخواست بلکه صفایی ز رشک بود
راند ار کسم ز شیوه ی رندی ملامتی

اطلاعات

وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: چکامه

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

گفتم بگویمت که صنوبر به قامتی
دیدم در آن نبود چنان استقامتی
هوش مصنوعی: به تو می‌گویم که درخت صنوبر را با قامتی دیدم که هیچ چیز به آن اندازه راست و استوار نیست.
مژگان ز موج اشک کنم رشک آبشار
تا جا به جوی دیده کند سرو قامتی
هوش مصنوعی: من آنقدر غمگینم که با اشک‌هایم بسان امواج دریا شده‌ام و آرزو می‌کنم که مژگانم همچون آبشاری زیبا باشد، تا وقتی جویبار چشمانم به حرکت درآید، قامت راست و دلکش دیگری را به نمایش بگذارد.
از سحر زلف و چهر تو با آن عصا و دست
بالله نبود معجز موسی کرامتی
هوش مصنوعی: صبح که زلف و چهره‌ی تو را دیدم، به آن عصا و دست سوگند، که معجزه‌ی موسی هم در مقابلش چیزی نیست.
تنها نه من سر از تو نپیچم که هیچ کس
از جان خویش بر تو ندارد لآمتی
هوش مصنوعی: تنها من نیستم که از تو دور نمی‌شوم، بلکه هیچ‌کس از جان خود نیز نسبت به تو بی‌تفاوت نیست.
خونی که ریخت چشم تو نبود سیاستی
نهبی که کرد ترک تو نبود غرامتی
هوش مصنوعی: خونی که به خاطر عشق تو در قلبم جاری شد، ناشی از هیچ دسیسه‌ای نبود و هیچ آسیب و غرامتی به خاطر رفتن تو به وجود نیامد.
امری که نهی تست نباشد تأسفی
کاری که بهر تست ندارد ندامتی
هوش مصنوعی: کاری را که خداوند از تو نهی نکرده است، نباید باعث تأسف و پشیمانی‌ات شود. اگر آن کار به خاطر تو بوده و نفعی برای تو دارد، نیاز به ندامت و پشیمانی نیست.
از مدعی عیان بود آثار صدق و کذب
دعوی عاشقی نبود بی علامتی
هوش مصنوعی: از مدعی مشخص است که آیا راست می‌گوید یا دروغ. اگر کسی عاشق باشد، نشانه‌هایی از عشق او باید مشخص باشد.
مردیم اجل نیامده بر سر بلی نبود
کس را به شهر عشق تو چندان اقامتی
هوش مصنوعی: ما به مرگ نزدیک شده‌ایم و اما هنوز اجل ما نرسیده است. در شهر عشق تو کسی را نمی‌بینم که مدت زیادی را در اینجا بماند.
خیرم نخواست بلکه صفایی ز رشک بود
راند ار کسم ز شیوه ی رندی ملامتی
هوش مصنوعی: من خودم خیر و خوبی نمی‌خواستم، بلکه حسرت و زیبایی ناشی از آن به من رسیده است. اگر کسی از روشم در زندگی انتقاد کند، برایم مهم نیست.