شمارهٔ ۳۵۱
برخاست از قیام تو ز آنسان قیامتی
کآن را بود قیام قیامت علامتی
بی بند برده ای دل و بی تیغ کرده خون
بی دعوی امامت از اهل کرامتی
در پای رفت جان و سر از دست دل مرا
برچشم بیگناه نباشد غرامتی
ازتاب آفتاب حوادث مرا چه غم
تا بر سر است سایه ی شمشاد قامتی
گفتند نرخ بوسه به جان بسته است یار
زین وعده باز ترسمش آید ندامتی
جز صبر ما به جور چنیت جوی نکرد
بر ما رواست گر به تو باید ملامتی
جان خواست تا به پای تو بازد که دیر ماند
دل را نبود ورنه درین ره لآمتی
خاک درت نگشتم و دردا که دور چرخ
ما را نداد بر سر کویت اقامتی
بستی ره ی رقیب صفایی ز کوی تو
بودی گرش به نزد تو چون وی مقامتی
اطلاعات
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: چکامه
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
برخاست از قیام تو ز آنسان قیامتی
کآن را بود قیام قیامت علامتی
هوش مصنوعی: از قیام تو حرکتی به وجود آمد که نشانهی قیامت است.
بی بند برده ای دل و بی تیغ کرده خون
بی دعوی امامت از اهل کرامتی
هوش مصنوعی: دل را رها کردهای و به شدت دچار درد و رنج شدهای، بیآنکه ادعایی در مورد رهبری یا بزرگی داشته باشی از کسانی که مقام و مستمندانی هستند.
در پای رفت جان و سر از دست دل مرا
برچشم بیگناه نباشد غرامتی
هوش مصنوعی: در آخرین لحظات زندگیام، جانم در حال رفتن است و نسبت به دل آزردهام که بیگناه است، هیچ بهایی ندارد.
ازتاب آفتاب حوادث مرا چه غم
تا بر سر است سایه ی شمشاد قامتی
هوش مصنوعی: نگرانی من از سختیهای زندگی چقدر میتواند باشد وقتی که سایهی درخت شمشاد بر سرم است؟
گفتند نرخ بوسه به جان بسته است یار
زین وعده باز ترسمش آید ندامتی
هوش مصنوعی: گفتند که قیمت بوسه به جان محبوب وابسته است، از این وعده میترسم که نکند او پشیمان شود.
جز صبر ما به جور چنیت جوی نکرد
بر ما رواست گر به تو باید ملامتی
هوش مصنوعی: تنها چیزی که ما در برابر سختیها داریم صبر است و اگر بر ما سختی میگذرد، این عادلانه است، زیرا اگر قرار باشد کسی را ملامت کنیم، باید تو باشی.
جان خواست تا به پای تو بازد که دیر ماند
دل را نبود ورنه درین ره لآمتی
هوش مصنوعی: جان خواسته تا خود را به پای تو بیفکند، اما دل مدتی طولانی درنگ کرده و اگر اینطور نبود، در این راه نشانهای از دل وجود داشت.
خاک درت نگشتم و دردا که دور چرخ
ما را نداد بر سر کویت اقامتی
هوش مصنوعی: من به خاک پای تو افتادهام و ای افسوس که سرنوشت، فرصتی به من نداد تا در کنار تو زندگی کنم.
بستی ره ی رقیب صفایی ز کوی تو
بودی گرش به نزد تو چون وی مقامتی
هوش مصنوعی: اگر برای رقیب مانع و راهی میداشتی، او نیز به خاطر مقام و جایگاهت به نزد تو میآمد و در کوی تو آرامش مییافت.