شمارهٔ ۳۵۰
گر دل هوای عشق تو بر سر نداشتی
ما را چون خویش واله و مضطر نداشتی
در قتل من بس آن هم ابروی و قد راست
حاشا نکن که نیزه و خنجر نداشتی
حال درون چه گویمت ازعشق و کی ترا
باشد خبر که دست در آذر نداشتی
دل ها به زلف بستی و یک مو در این عمل
خوف از صراط و شورش محشر نداشتی
نازم غرور حسن که خون های بی گناه
با خاک راه خویش برابر داشتی
بنگر به تاب زلف پریشان بی قرار
احوال دل که گفتم و باور نداشتی
ای سیل اشک رو به من آورده ای چرا
ویران تری ز من مگر آخر نداشتی
عمری است کم ز لعل لب آورده ای خراب
با آنکه هیچ باده به ساغر نداشتی
گر دل به پا فتاد صفایی ز دست دوست
دلخور مباش چاره ی دیگر نداشتی
اطلاعات
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: چکامه
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
گر دل هوای عشق تو بر سر نداشتی
ما را چون خویش واله و مضطر نداشتی
هوش مصنوعی: اگر دل من عاشق تو نمیبود، تو هم هرگز ما را مانند خودت پریشان و بیتاب نمیدیدی.
در قتل من بس آن هم ابروی و قد راست
حاشا نکن که نیزه و خنجر نداشتی
هوش مصنوعی: در کشتن من همین بس که تو به خاطر زیباییات و قامت راستت دست به کار نشوی، بدون آنکه نیزه و خنجر داشته باشی.
حال درون چه گویمت ازعشق و کی ترا
باشد خبر که دست در آذر نداشتی
هوش مصنوعی: حالم را درباره عشق برایت بگویم، ولی تو چه خبر داری؟ تو هرگز در آتش عشق نبودی که احساسات مرا درک کنی.
دل ها به زلف بستی و یک مو در این عمل
خوف از صراط و شورش محشر نداشتی
هوش مصنوعی: دلها به زیبایی و زلف تو گرفتار شدند و در این کار، هیچ هراسی از حساب و کتاب قیامت نداشتی.
نازم غرور حسن که خون های بی گناه
با خاک راه خویش برابر داشتی
هوش مصنوعی: به زیبایی و جذابیت خود مینازم که تو با این زیباییات باعث شدهای خونهای بیگناه در برابر تو و به خاطر تو ریخته شوند.
بنگر به تاب زلف پریشان بی قرار
احوال دل که گفتم و باور نداشتی
هوش مصنوعی: به موهای به هم ریخته و بیقرار او نگاه کن و حال دل مرا ببین که من از احساساتم گفتم، اما تو آنها را باور نکردی.
ای سیل اشک رو به من آورده ای چرا
ویران تری ز من مگر آخر نداشتی
هوش مصنوعی: ای اشکهای فراوان، چرا بر من نازل شدهای و مرا ویرانتر کردهای؟ مگر تو هم دلی نداشتی که اینگونه به من آسیب میزنی؟
عمری است کم ز لعل لب آورده ای خراب
با آنکه هیچ باده به ساغر نداشتی
هوش مصنوعی: سالیان زیادی است که از زیبایی لبان تو مست و خراب شدهام، در حالی که هرگز جرعهای از می در杯 نداشتی.
گر دل به پا فتاد صفایی ز دست دوست
دلخور مباش چاره ی دیگر نداشتی
هوش مصنوعی: اگر دلت دچار مشکل شده و از سوی دوستت ناراحت هستی، نگران نباش؛ چرا که چارهای جز این نداشتی.