گنجور

شمارهٔ ۳۴۸

دوش مرا در غم تو همدم و هم رای
آه سبک خیز بود و اشک گران پای
تا سحر از سینه خاست آه فلک سوز
تاکمر از دیده ریخت اشک شمرزای
مقروح افتاد هم زگریه مرا چشم
مجروح افتاد هم ز ناله مرا نای
گاه به خاکم نشست اشک زمین سیر
گه به سپهرم گذشت آه فلک سای
اشک جهانگیر من دوید بهر جوی
آه فلک گرد من رسید بهر جای
بسترم از آب دیده ماند تراتر
پیکرم از تاب سینه سوخت سرا پای
رفت به چرخم فغان هاویه پیوند
ریخت به خاکم سرشک بادیه پیمای
دیده ام از افتراق گریان چون ناو
سینه ام از التهاب نالان چون نای
شب همه هم راز و هم نشین صفایی
ناله ی جانکاه بود و اشک غم افزای

اطلاعات

وزن: مفتعلن فاعلات مفتعلن فع (منسرح مثمن مطوی منحور)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: چکامه

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

دوش مرا در غم تو همدم و هم رای
آه سبک خیز بود و اشک گران پای
هوش مصنوعی: شب گذشته در غم تو، کسی همراه و همفکر من بود که به آرامی حرکت می‌کرد و اشک زیادی می‌ریخت.
تا سحر از سینه خاست آه فلک سوز
تاکمر از دیده ریخت اشک شمرزای
هوش مصنوعی: تا صبح شب، از دل به شدت آه می‌کشید، به‌طوری‌که کمرم از اشک به‌هم ریخت.
مقروح افتاد هم زگریه مرا چشم
مجروح افتاد هم ز ناله مرا نای
هوش مصنوعی: چشم من از گریه زخم خورده است و صدایم به خاطر ناله‌ها آسیب دیده است.
گاه به خاکم نشست اشک زمین سیر
گه به سپهرم گذشت آه فلک سای
هوش مصنوعی: گاهی اشک من به زمین می‌افتد و گاهی آه من به آسمان می‌رسد.
اشک جهانگیر من دوید بهر جوی
آه فلک گرد من رسید بهر جای
هوش مصنوعی: اشک‌های فراوان من به سمت جوی آب به راه افتاد و غم و اندوه آسمان به دور من حرکت کرد و در هر جا که رفتم به من رسید.
بسترم از آب دیده ماند تراتر
پیکرم از تاب سینه سوخت سرا پای
هوش مصنوعی: بستر من از اشک خیالم خیس‌تر است و پیکرم از شدت داغ و سوزش درونم تمام وجودم سوخته است.
رفت به چرخم فغان هاویه پیوند
ریخت به خاکم سرشک بادیه پیمای
هوش مصنوعی: به آسمان عروج کردم و فریادهایی از جهنم شنیدم، دل به غم خاک سپردم و اشک را بر اثر سفر در بیابان ریختم.
دیده ام از افتراق گریان چون ناو
سینه ام از التهاب نالان چون نای
هوش مصنوعی: چشمم به خاطر جدایی اشک می‌ریزد و دل‌ام به شدت می‌تپد و نالان است.
شب همه هم راز و هم نشین صفایی
ناله ی جانکاه بود و اشک غم افزای
هوش مصنوعی: در شب، همه به یکدیگر نزدیک و همراز بودند، و صدای ناله‌ای دردناک و اشک‌های غم‌انگیز فضای آن را پر کرده بود.