شمارهٔ ۳۴۷
زیر رخش آن گردن سیمین کشیده
صبحی است بلند از پس خورشید دمیده
تیغت به نیام است و کشد خلق، چه تشبیه
ابروی خمت راست به شمشیر کشیده
آنجا مژه سرگرم نظر بازی و اینجا
صد خار مرا در دل خون بار خلیده
تیرت به کمان است و کنی صید چه نسبت
مژگان کجت راست به پیکان پریده
چون راز تو پوشم که دو صد لؤلؤی غماز
نگشاده لب از درد فرو ریخت ز دیده
پنهان چه کنم درد که تکذیب زبان کرد
خون دلم از دیده که بر روی دویده
دل در شکن زلف تو دانی به چه ماند
آن کبک که در چنگل شهباز طپیده
کوته نکند دست و به پایت ننهد سر
زلف از چه اگر لعل تو یک ره نگزیده
من با همه دوری چه کنم کابروی او نیز
بالای وی از حسرت آن لعل خمیده
چشم تو دلم در نظر آورد و رها کرد
صیادکجا دیده کس از صید رمیده
خط نیست که این در غم ما خون سیاه است
کز چشم قلم بر رخ اوراق چکیده
برجای مدادم خوی خجلت چکد از کلک
در حسن رخت و آنهمه اوصاف حمیده
یک دفتر از اسرار غمت راند صفایی
هر چند زبانش چو قلم بود بریده
اطلاعات
وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن (هزج مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: چکامه
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
زیر رخش آن گردن سیمین کشیده
صبحی است بلند از پس خورشید دمیده
هوش مصنوعی: زیر چهرهی او، صبحی زیبا و بلند به باریکی گردن نازک زنانهای در حال طلوع از پس خورشید است.
تیغت به نیام است و کشد خلق، چه تشبیه
ابروی خمت راست به شمشیر کشیده
هوش مصنوعی: تیغ تو در نیام است و مردم از آن یاد میکنند؛ چه تشبیهی زیبا که ابروان خوشطرح تو را به شمشیر کشیده شبیه کردهاند!
آنجا مژه سرگرم نظر بازی و اینجا
صد خار مرا در دل خون بار خلیده
هوش مصنوعی: در جایی که چشمها در حال بازی و تماشا هستند، در اینجا درد و رنج زیادی در دل من وجود دارد که مانند خاری آزاردهنده است.
تیرت به کمان است و کنی صید چه نسبت
مژگان کجت راست به پیکان پریده
هوش مصنوعی: تیر تو در کمان است و میتوانی صید کنی، اما چه ارتباطی دارد بین مژگان کج تو و پیکانی که پرواز کرده است؟
چون راز تو پوشم که دو صد لؤلؤی غماز
نگشاده لب از درد فرو ریخت ز دیده
هوش مصنوعی: وقتی که راز تو را پنهان کردم، مانند دوصد مروارید که رازها را فاش میکنند، لب از درد نگشودم و اشکها از چشمانم فرو ریخت.
پنهان چه کنم درد که تکذیب زبان کرد
خون دلم از دیده که بر روی دویده
هوش مصنوعی: نمیتوانم در مورد از درد درونیام صحبت کنم، زیرا زبانم نمیتواند آن را بیان کند. اشکهای من به خاطر درد عمیق دلم به صورت جاری شدهاند.
دل در شکن زلف تو دانی به چه ماند
آن کبک که در چنگل شهباز طپیده
هوش مصنوعی: دل در فشار و شکنندگی زلف تو مانند کبکی است که در چنگال شاهباز گرفتار شده و در حال تقلا است.
کوته نکند دست و به پایت ننهد سر
زلف از چه اگر لعل تو یک ره نگزیده
هوش مصنوعی: اگر دست از تو کوتاه کند و سر زلفت را به پای کسی بگذارد، چه اهمیتی دارد در حالی که لبت یک بار هم به من لبخند نزده است؟
من با همه دوری چه کنم کابروی او نیز
بالای وی از حسرت آن لعل خمیده
هوش مصنوعی: با وجود فاصلهای که بین ماست، چه کاری میتوانم انجام دهم؟ حتی زیبایی او نیز در حسرت آن دندان لعل و خمیدهی اوست.
چشم تو دلم در نظر آورد و رها کرد
صیادکجا دیده کس از صید رمیده
هوش مصنوعی: چشم تو دلم را به یاد آوری کرد و سپس رهایش کرد. صیاد (شکارچی) کجا دیده کسی را که از صیدش فرار کرده باشد؟
خط نیست که این در غم ما خون سیاه است
کز چشم قلم بر رخ اوراق چکیده
هوش مصنوعی: این خط به وضوح نشاندهنده عمق غم ما نیست، بلکه چیزی است که از چشمان ما مانند خون سیاه بر روی کاغذ ریخته شده است.
برجای مدادم خوی خجلت چکد از کلک
در حسن رخت و آنهمه اوصاف حمیده
هوش مصنوعی: وقتی که زیبایی و صفات نیکو تو در کلمات و نوشتهها جلوهگر میشود، احساس خجالت مرا میگیرد و نمیتوانم خودم را حفظ کنم.
یک دفتر از اسرار غمت راند صفایی
هر چند زبانش چو قلم بود بریده
هوش مصنوعی: یک دفتر از رازهای غم تو تهیه شده است که هرچند زبانش کمزور و بریده است، ولی باز هم زیبایی خاصی دارد.