گنجور

شمارهٔ ۳۴۴

عقلم از آن چه برد بو قصه ی عشق یار به
وز همه نشاط ها ذکر غم نگار به
نقدی اگر به کف ترا به سر او فدا نکو
جائی اگر به لب ترا در قدمش نثار به
ناله ی ما نوای نی خون جگر به جای می
کیست که نوش و نای وی باشد ازین شمار به
عشاق صادق ترا در پی کام چشم و لب
اشک زمین گذر سزاه آه فلک گذار به
با غم هجر خویشتن خنده مجویم از دهن
کاین دل داغ دار را دیده اشکبار به
جام عقیق لعل خود از لب ما به دورخط
منع مکن که بزم می طرف بنفشه زار به
در غمت اشک من ببین آی و به دیده ام نشین
ز آنکه صنوبری چنین بر لب جویبار به
تا نگرم ز هر طرف لشکر غم کشیده صف
پاس وجود را به دف ساغر می حصار به
هست صفایی آرزو، زاری و خاکساریم
کز همه کارها مرا بیش وکم این دوکار به

اطلاعات

وزن: مفتعلن مفاعلن مفتعلن مفاعلن (رجز مثمن مطوی مخبون)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: چکامه

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

عقلم از آن چه برد بو قصه ی عشق یار به
وز همه نشاط ها ذکر غم نگار به
هوش مصنوعی: فکر و ذهن من، به خاطر داستان عشق معشوق، از همه شادی‌ها و خوشی‌ها خالی است و تنها به یاد غم و اندوه او مشغول است.
نقدی اگر به کف ترا به سر او فدا نکو
جائی اگر به لب ترا در قدمش نثار به
هوش مصنوعی: اگر چیزی از خودت داری، آن را فدای او کن، چون اگر در عشق او به قدمش نثار کنی، ارزش بیشتری خواهد داشت.
ناله ی ما نوای نی خون جگر به جای می
کیست که نوش و نای وی باشد ازین شمار به
هوش مصنوعی: در اینجا شاعر به بیان درد و اندوه خود پرداخته و می‌گوید که ناله‌های ما همچون آوای نی است و نشان دهنده‌ی عواطف عمیق ماست. او هم‌چنین به این نکته اشاره دارد که در میان این دردها و ناله‌ها، فقط کسی می‌تواند از زندگی حقیقی لذت ببرد که توانایی درک این احساسات را داشته باشد و به ما بپیوندد.
عشاق صادق ترا در پی کام چشم و لب
اشک زمین گذر سزاه آه فلک گذار به
هوش مصنوعی: عاشقان راستین تو به دنبال خوشی‌های چشمان و لبان تو هستند، در حالی که اشک‌ها بر زمین جاری می‌شود و آه‌های سنگین از آسمان می‌بارند.
با غم هجر خویشتن خنده مجویم از دهن
کاین دل داغ دار را دیده اشکبار به
هوش مصنوعی: با دلی پر از درد و غم جدایی، هرگز لبخند نزن. چرا که این دل آکنده از زخم و اندوه، چشمانی اشک‌آلود دارد.
جام عقیق لعل خود از لب ما به دورخط
منع مکن که بزم می طرف بنفشه زار به
هوش مصنوعی: لیوان عقیق و لعل ما را از لب ما دور مکن، چون مجلس شراب در طرف بنفشه‌ای غمگین برپا شده است.
در غمت اشک من ببین آی و به دیده ام نشین
ز آنکه صنوبری چنین بر لب جویبار به
هوش مصنوعی: در غم تو، اشک‌های من را ببین و به چشمان من نگاه کن. مثل درخت کاجی که بر لب جوی آب ایستاده است، هستی.
تا نگرم ز هر طرف لشکر غم کشیده صف
پاس وجود را به دف ساغر می حصار به
هوش مصنوعی: به هر طرف که می‌نگرم، لشکری از غم دیده می‌شود که به دور وجودم صف کشیده‌اند و من با دف ساغر در تلاش برای ایجاد حصاری به دور خود هستم.
هست صفایی آرزو، زاری و خاکساریم
کز همه کارها مرا بیش وکم این دوکار به
هوش مصنوعی: در آرزوی پاکی و سادگی هستیم و از دردمندی و فروتنی رنج می‌کشیم، زیرا برای من در میان تمام کارها، این دو احساس اهمیت بیشتری دارد.