گنجور

شمارهٔ ۳۴

مطرب خوش نوا دمی نای غزل سراگشا
رود کرب زدا بزن راه طرب فزاگشا
شاهد قبض و بسط من پرده بر آستان فکن
تکمه نقره ز آستین بند زر از قبا گشا
ساقی بزم می کشان، خیز و به آب زر فشان
تاب تنم فرو نشان، قفل دلم فراگشا
تافته از عبیر مو، صحن سرای و طرف کو
غالیه بیز و عطربو تاب ز طره واگشا
دور فراق دیر شد چند تغافل ای صنم
زود دری ز وصل خود بر رخم از وفا گشا
خواهی اگر چهار سو، ماه فشان و مشک بو
عقده زلف و عقد رو، هر دو ز هم جدا گشا
از سر دوش تا دمی سر به قدم سپاردت
بهر رهایی دلم زلف گره گشا گشا
زاهد پرده در نکو، بسته در سرا براو
محرم راز را سر از جام جهان نما گشا
طبع صفایی ار کند در خور خویش وصف تو
زآن دم عیسوی صفت نطق وی از دعا گشا

اطلاعات

وزن: مفتعلن مفاعلن مفتعلن مفاعلن (رجز مثمن مطوی مخبون)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: چکامه

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

مطرب خوش نوا دمی نای غزل سراگشا
رود کرب زدا بزن راه طرب فزاگشا
هوش مصنوعی: خواننده ی خوش صدا، لحظه ای ساز غزل را بنواز. بیا تا با نغمه های دلنشین، غم را از دل دور کنیم و جاده ی شادی و سرور را بگشاییم.
شاهد قبض و بسط من پرده بر آستان فکن
تکمه نقره ز آستین بند زر از قبا گشا
هوش مصنوعی: ای معشوق، زیبایی‌ها و جذابیت‌های من را در برابر درگاه خود به نمایش بگذار. دکمه نقره‌ای را از آستینم بکن و بند زرین قبا را باز کن.
ساقی بزم می کشان، خیز و به آب زر فشان
تاب تنم فرو نشان، قفل دلم فراگشا
هوش مصنوعی: ای ساقی، در مجلس باده به پا خیز و طلا را به روی بدنم بریز، تا درد و رنج را از من دور کنی و قفل دلم را باز کنی.
تافته از عبیر مو، صحن سرای و طرف کو
غالیه بیز و عطربو تاب ز طره واگشا
هوش مصنوعی: موهایی که عطرشان مانند عطر مشک است، در حیاط و اطراف کوچه بلندی برافراشته‌اند و عطری خوش و دل‌انگیز از آن‌ها به مشام می‌رسد.
دور فراق دیر شد چند تغافل ای صنم
زود دری ز وصل خود بر رخم از وفا گشا
هوش مصنوعی: عزیزم! مدت زیادی است که از هم دور افتاده‌ایم. لطفاً کمی بی‌توجهی را کنار بگذار و زودتر به من ملحق شو. از محبت و وفای خود پرده بردار و مرا به وصال برسان.
خواهی اگر چهار سو، ماه فشان و مشک بو
عقده زلف و عقد رو، هر دو ز هم جدا گشا
هوش مصنوعی: اگر می‌خواهی در هر جهتی که نگاه کنی، ماهی را ببینی که درخشش دارد و عطر مشک را حس کنی، باید گره‌های زلف و گره‌های عشق را از هم باز کنی.
از سر دوش تا دمی سر به قدم سپاردت
بهر رهایی دلم زلف گره گشا گشا
هوش مصنوعی: از آغاز تا پایان زندگی‌ام، به خاطر آزادی دل، آماده‌ام که زلف گره‌گشایت را باز کنم.
زاهد پرده در نکو، بسته در سرا براو
محرم راز را سر از جام جهان نما گشا
هوش مصنوعی: زاهد، که اهل زهد و پارسایی است، در جایی که رازهای پنهان وجود دارد، در را بسته و خود را از دنیا دور کرده است. اما تو می‌توانی با نگاه به جامی که حقیقت جهان را نشان می‌دهد، پرده از رازها برداری و به شناخت عمیق‌تری از واقعیت‌ها دست پیدا کنی.
طبع صفایی ار کند در خور خویش وصف تو
زآن دم عیسوی صفت نطق وی از دعا گشا
هوش مصنوعی: اگر طبیعتی از پاکی و صفا داشته باشد، درخور اوست که تو را توصیف کند. در آن لحظه، مانند عیسی که به نطق در می‌آید، دعا و درخواست او به راحتی بیان می‌شود.