گنجور

شمارهٔ ۳۳

گدای کوی تو کی خواست پادشایی را
که پادشایی خود یافت این گدایی را
تو با رقیب و فلک از من انتقام کشید
هزار مایه زیان بود بینوایی را
ز خضر صد رهم ایام عمر افزون است
اگر زعمر شمارم شب جدایی را
نشد به بخت من، آموخت اخترم گویی
ز سخت رویی او رسم سست رایی را
ز خویش رسته و بیگانه گشتم از همه کس
که با تو طرح کنم طرز آشنایی را
به قید زلف تو دل نیز یاد ما نکند
برتو خواند مگر درس بی وفایی را
به پاک بازی من بین که چشم پوشیدم
به یک نگاه تو سی ساله پارسایی را
برآ ز پرده و بیرون بیار تا نکند
ملامت دگران واعظ ریایی را
میان غنچه و نوشین دهانت این یک فرق
بس است کو نتواند سخن سرایی را
ز زخم تیغ تو بر سینه تا قیامت ماند
به دوش منت بسیار مومیایی را
چنان پر است به سودای عشق کز تنگی
به جان و دل نبود جای غم صفایی را

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: چکامه

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

گدای کوی تو کی خواست پادشایی را
که پادشایی خود یافت این گدایی را
هوش مصنوعی: هیچ گدایی در درگاه تو نمی‌خواهد که پادشاه شود، زیرا خود او در این گدایی، به نوعی پادشاهی و عزت یافته است.
تو با رقیب و فلک از من انتقام کشید
هزار مایه زیان بود بینوایی را
هوش مصنوعی: تو به همراه رقیب و سرنوشت، از من انتقام گرفتی و این کار باعث شد که من به شدت دچار خسارت و دردسر شوم.
ز خضر صد رهم ایام عمر افزون است
اگر زعمر شمارم شب جدایی را
هوش مصنوعی: اگر به زندگی نگاه کنم، می‌بینم که روزهای عمرم بسیار زیاد است، اما اگر جدایی را به حساب بیاورم، شب جدایی از تمام عمرم بیشتر به نظر می‌رسد.
نشد به بخت من، آموخت اخترم گویی
ز سخت رویی او رسم سست رایی را
هوش مصنوعی: قسمت بزرگی از شانس و بخت من به من اجازه نداد تا از سخت‌کوشی و تلاش او یاد بگیرم و به همین دلیل، به سادگی و سستی در تصمیم‌گیری دچار شدم.
ز خویش رسته و بیگانه گشتم از همه کس
که با تو طرح کنم طرز آشنایی را
هوش مصنوعی: از خودم فاصله گرفته‌ام و از همه کسانی که در زندگی‌ام بودند جدا شده‌ام تا بتوانم با تو روش آشنایی را آغاز کنم.
به قید زلف تو دل نیز یاد ما نکند
برتو خواند مگر درس بی وفایی را
هوش مصنوعی: اگر زلف تو باعث شود که دل به یاد ما نباشد، فقط به خاطر این است که تو چیزی جز بی‌وفایی را به او آموخته‌ای.
به پاک بازی من بین که چشم پوشیدم
به یک نگاه تو سی ساله پارسایی را
هوش مصنوعی: نگاه کن به صداقت من که به خاطر یک نگاه تو، به راستی و پاکی سی ساله‌ام را نادیده گرفته‌ام.
برآ ز پرده و بیرون بیار تا نکند
ملامت دگران واعظ ریایی را
هوش مصنوعی: از پرده بیرون بیا و خود را نشان بده تا ملامت و سرزنش دیگران، واعظان ریاکار را نکند.
میان غنچه و نوشین دهانت این یک فرق
بس است کو نتواند سخن سرایی را
هوش مصنوعی: بین غنچه و شیرینی لب‌های تو، تفاوت زیادی وجود دارد که نمی‌تواند زیبایی کلام را بیان کند.
ز زخم تیغ تو بر سینه تا قیامت ماند
به دوش منت بسیار مومیایی را
هوش مصنوعی: ز خنجر تو زخم عمیقی بر سینه‌ام مانده که تا ابد بر دوشم سنگینی می‌کند، مانند بار سنگین بسیاری از مومیایی‌ها.
چنان پر است به سودای عشق کز تنگی
به جان و دل نبود جای غم صفایی را
هوش مصنوعی: این بیتی اشاره دارد به این‌که عشق آن‌قدر وجود انسان را پر کرده که دیگر جایی برای غم و ناراحتی باقی نمانده است. به گونه‌ای که عشق جوانی و شادابی را به او داده و همه‌ی تنگی‌ها و مشکلات زندگی را کمرنگ کرده است.