گنجور

شمارهٔ ۳۳۱

جائی که دل مریض و تو گردی طبیب او
غم نیست باشد ار همه دردی نصیب او
با مهر چون تویی چه غم از کین دشمنم
فرخنده بخت هرکه تو باشی حبیب او
زان طوبیم گذشت توان کی که در بهشت
ندهم به باغ ها همه بویی ز سیب او
چون من به وصف حسن رخت هرکه خامه راند
از فرط شرم روسیه آمدکتیب او
از قهر دوست با همه سنگین دلی نرفت
برما اهانتی که رسید از رقیب او
یارا کنی پیاده بگو چون روم که رفت
دل ها عنان گسسته دوان در رکیب او
ترکت ز زلف و غمزه ام آراست لشکری
مشکل که جان به در برم از توپ و تیب او
زنهار برصفایی زارت خدای را
رحمی که چون وفای تو کم شد شکیب او

اطلاعات

وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: چکامه

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

جائی که دل مریض و تو گردی طبیب او
غم نیست باشد ار همه دردی نصیب او
هوش مصنوعی: در مکانی که دل بیمار است و تو به عنوان درمانگر او حضور داری، دیگر هیچ غمی وجود ندارد، حتی اگر همه دردها به او برسد.
با مهر چون تویی چه غم از کین دشمنم
فرخنده بخت هرکه تو باشی حبیب او
هوش مصنوعی: با وجود محبت تو، از کینه و دشمنی دیگران نگران نیستم. خوش بختم که تو دوست من هستی.
زان طوبیم گذشت توان کی که در بهشت
ندهم به باغ ها همه بویی ز سیب او
هوش مصنوعی: چگونه می‌توانم بوی نیکوی سیب او را در باغ‌های بهشت نادیده بگیرم، وقتی از طوبی (یک درخت بهشتی) گذشته‌ام؟
چون من به وصف حسن رخت هرکه خامه راند
از فرط شرم روسیه آمدکتیب او
هوش مصنوعی: وقتی من زیبایی چهره‌ات را توصیف می‌کنم، هر کسی قلم به دست می‌گیرد، از شدّت شرم به رنگ سرخ درمی‌آید و از نوشتن ناامید می‌شود.
از قهر دوست با همه سنگین دلی نرفت
برما اهانتی که رسید از رقیب او
هوش مصنوعی: از آن‌جا که دوست از دست ما ناراحت بود، قلبمان سنگین شد، اما توهینی که از رقیب او بر ما رسید، برای ما سخت‌تر بود.
یارا کنی پیاده بگو چون روم که رفت
دل ها عنان گسسته دوان در رکیب او
هوش مصنوعی: دوست عزیز، می‌خواهم به تو بگویم وقتی که بدون سوار شدن به او به راه می‌افتم، چطور می‌توانم دل‌ها را که به خاطر او سرگردان و بی‌قرار شده‌اند، آرام کنم.
ترکت ز زلف و غمزه ام آراست لشکری
مشکل که جان به در برم از توپ و تیب او
هوش مصنوعی: موهای تو و نگاه فریبنده‌ات جوری مرا مجذوب کرده که انگار سپاهی به راه انداخته‌ای و من از شدت شوق و هیجان جانم در خطر است، همچون آتشی که از توپ و تیر به جان می‌افتد.
زنهار برصفایی زارت خدای را
رحمی که چون وفای تو کم شد شکیب او
هوش مصنوعی: بپرهیز از اینکه انسان صادق و باوفا جلوه کنی، زیرا خداوند به تو رحم می‌کند و اگر وفای تو کم شود، صبر او نیز به پایان می‌رسد.