شمارهٔ ۳۲۹
خسرو پرویز گو در آتش ما بین
کآذر بردل کجا و آذر برزین
نرم بر احوال او چرا شد اگر نه
تیشه ی فرهاد خورد بردل شیرین
یار که آمد کسی نیافت سر از جان
شوق که آمد کسی ندید دل از دین
آنچه دل از عشق او کشید ندیده است
صعوه پر بسته زیر پنجه ی شاهین
خوار و خجل گرد نبود از آن بر و بالا
بید معلق فکند سر ز چه پایین
چشم سپهر ار به عقد گوهرت افتد
بگسلد از رخ به خاک رسته ی پروین
گوهر دندان و لعل نوش لبت را
دیده ام آن نقل شور و این می شیرین
وصف ملاحت ز بس شنیده ام از آن
طعم حلاوت ز بس چشیده ام از این
دید صفایی صفات حق همه در یار
هرکه چو من برگشود دیده ی حق بین
اطلاعات
وزن: مفتعلن فاعلات مفتعلن فع (منسرح مثمن مطوی منحور)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: چکامه
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
خسرو پرویز گو در آتش ما بین
کآذر بردل کجا و آذر برزین
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که خسرو پرویز، با نگاهی به آتش، باید ببیند که آتش از کجا به دل او رسیده و به چه جایی مربوط میشود. آتش در اینجا نماد عشق، شور و علاقه است که به دل او نفوذ کرده و او را درگیر کرده است. این تصویر به ما نشان میدهد که باید به ریشههای احساسات و عواطف خود پی ببریم و درک کنیم که از کجا سرچشمه میگیرند.
نرم بر احوال او چرا شد اگر نه
تیشه ی فرهاد خورد بردل شیرین
هوش مصنوعی: چرا دل شیرین به حال او نرم و لطیف شد، اگر نه اینکه تیشه فرهاد بر دل او تاثیر گذاشت؟
یار که آمد کسی نیافت سر از جان
شوق که آمد کسی ندید دل از دین
هوش مصنوعی: وقتی یار آمد، کسی جرأت نکرد خود را از شوق رها کند و وقتی این شوق فرا رسید، هیچکس نتوانست دل خود را از عشق جدا کند.
آنچه دل از عشق او کشید ندیده است
صعوه پر بسته زیر پنجه ی شاهین
هوش مصنوعی: هر آنچه دل به خاطر عشق او تجربه کرده، همچون پرندهای که در چنگال شاهینی گرفتار شده، قابل مشاهده نیست.
خوار و خجل گرد نبود از آن بر و بالا
بید معلق فکند سر ز چه پایین
هوش مصنوعی: این بیت به توصیف حالتی از خجالت و حقارت میپردازد. به تصویر کشیده میشود که فردی که در شرایطی نامناسب قرار دارد، هرچند به ظاهر در موقعیت بالایی است، اما در واقع احساس ناکامی و ذلت میکند. به عبارتی دیگر، حتی اگر کسی در موقعیت و ظاهری رفیع قرار گیرد، اما در درون خود احساس نارضایتی و خجالت دارد.
چشم سپهر ار به عقد گوهرت افتد
بگسلد از رخ به خاک رسته ی پروین
هوش مصنوعی: اگر چشم آسمان به زیبایی تو بیفتد، تمام زیباییهای دیگر از چهرهات فروافتاده و دور خواهند شد.
گوهر دندان و لعل نوش لبت را
دیده ام آن نقل شور و این می شیرین
هوش مصنوعی: من زیبایی دندانهای تو را مانند گوهر و لبهایت را مانند لعل دیدهام؛ آن نقل شیرین شور و این می را هم چشیدهام.
وصف ملاحت ز بس شنیده ام از آن
طعم حلاوت ز بس چشیده ام از این
هوش مصنوعی: زیبایی و جذابیت را به اندازهای شنیدهام که دیگر نیازی به توصیف آن ندارم و آن خوشمزگی را هم به قدری چشیدهام که دیگر نیازی به گفتن ندارد.
دید صفایی صفات حق همه در یار
هرکه چو من برگشود دیده ی حق بین
هوش مصنوعی: هر کسی که چشم بصیرت خود را باز کند و به خلوص و زیبایی صفات الهی در محبوب نگاه کند، میتواند زیباییها و صفات حق را به خوبی در او ببیند.