شمارهٔ ۳۲۵
رفت در پا از سر زلفش دل مفتون من
شد به خاک از برج عقرب کوکب وارون من
تیغ برمن راند و زخم کاریش برغیر خورد
تازه دیگر بر دمید این اختر از گردون من
زد به ما پیکان و خون مدعی بر خاک ریخت
وین لعب نبود عجب از بخت نامیمون من
داشت بدنامی که قتلم را به هجران واگذاشت
ورنه دلبر دامن آلودی خود اندر خون من
خود کنم تسلیم جانان تا ز هجران وارهیم
جای دارد گر بود جان جاودان ممنون من
گر بداند بی وفایی های این گلزار را
بلبل آموزد نوا از ناله ی محزون من
آب ها جوشد ز گل چشم مرا سرچشمه ی دل
چشم بگشا فرق بین از دجله تا جیحون من
زلف لیلی عقل را دیوانه سازد کیست دل
کی زید فرزانه از زنجیر او مجنون من
از کمال حسن در وصف همان بالای وی
برنیامد نکته ای از طبع ناموزون من
باد اگر جویم صفایی بزم می بی لعل دوست
نغمهٔ افغان و اشک لعلی بادهٔ گلگون من
اطلاعات
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: چکامه
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
رفت در پا از سر زلفش دل مفتون من
شد به خاک از برج عقرب کوکب وارون من
هوش مصنوعی: با نگاه به زلف دلربایش، دل من بیتاب و خوشحال شد، و به خاطر جذابیت او، مانند ستارهای که در برج عقرب نهفته باشد، مغلوب شدم.
تیغ برمن راند و زخم کاریش برغیر خورد
تازه دیگر بر دمید این اختر از گردون من
هوش مصنوعی: او به من ضربه زد و زخم سنگینی بر دیگری وارد کرد؛ اما این بار ستارهای تازه از آسمان من دوباره دمیده است.
زد به ما پیکان و خون مدعی بر خاک ریخت
وین لعب نبود عجب از بخت نامیمون من
هوش مصنوعی: تیر دشمن به ما اصابت کرد و خون ما بر زمین ریخته شد، این اتفاقی جدّی و ناامیدکننده است و جالب نیست که بخت ما اینگونه بدشانس باشد.
داشت بدنامی که قتلم را به هجران واگذاشت
ورنه دلبر دامن آلودی خود اندر خون من
هوش مصنوعی: شخصی که بدنامی به همراه دارد، به خاطر جداییاش، جانم را رها کرد. اگر نه، معشوقهام به خاطر عشق و دلدادگیام، خود را در خون من غرق میکرد.
خود کنم تسلیم جانان تا ز هجران وارهیم
جای دارد گر بود جان جاودان ممنون من
هوش مصنوعی: من خود را تسلیم معشوق میکنم تا از دوری او رهایی یابم. اگر جانم دائمی باشد، بابت این تصمیم از او سپاسگزارم.
گر بداند بی وفایی های این گلزار را
بلبل آموزد نوا از ناله ی محزون من
هوش مصنوعی: اگر بلبل بداند که این گلزار چه بیوفاییهایی دارد، از نالهی غمگین من آموختهها را تبدیل به نوا میکند.
آب ها جوشد ز گل چشم مرا سرچشمه ی دل
چشم بگشا فرق بین از دجله تا جیحون من
هوش مصنوعی: چشم من همچون چشمهای است که با اشکهایم زنده و جاری است. من از دل و احساساتم بخوان و تفاوتهای بزرگتری را بفهم، مانند تفاوتی که بین دجله و جیحون وجود دارد.
زلف لیلی عقل را دیوانه سازد کیست دل
کی زید فرزانه از زنجیر او مجنون من
هوش مصنوعی: موهای لیلی عقل را دیوانه میکند، چه کسی دل فرزانهای مانند زید دارد که از زنجیر عاشقانه او آزاد باشد؟ من مجنون هستم.
از کمال حسن در وصف همان بالای وی
برنیامد نکته ای از طبع ناموزون من
هوش مصنوعی: از زیبایی کامل او، هیچ نکتهای در وصفش از ذاتی که در من هست بیرون نیامد.
باد اگر جویم صفایی بزم می بی لعل دوست
نغمهٔ افغان و اشک لعلی بادهٔ گلگون من
هوش مصنوعی: اگر بخواهم آرامش و زیبایی را در بزم میجویی، باید بگویم که حضور دوست و زیباییهایش با نغمههایی غمانگیز و اشکهای من جایگاه بادهٔ گلرنگم را پر میکند.