شمارهٔ ۳۰
دهد هرچشمی به وجهی طلعت جانانه را
فرق ها زینجا عیان شد کعبه و بتخانه را
قطره های اشک از آن پیوسته بارم متصل
تا زنم زنجیر بر گردن دل دیوانه را
کنج تنهایی اگر تاریک باشد بر سرشک
گو مرو کز آه روشن میکنم کاشانه را
غم به صد زنجیر پیوند از دل ما نگسلد
خوب خوکرده است این دیوانه این ویرانه را
بر بیاص رخ بخوان سودای دل کآمد نقط
قطره قطره اشک ما تحریر این افسانه را
چهر معشوق چو نبود در مقابل کور به
چشم عاشق گو نبیند مردم هم خانه را
ای رقیب از من بگو باری به طفلان تا کنند
سنگ کوی دلستان در دامن این دیوانه را
شمع بزم غیرش از غیرت بگو چون بنگرم
من که رشک آرم بر او جان بازی پروانه را
هر نشاطی را ملالی باشد از پی لاجرم
گریهٔ مستانه خیزد خندهٔ پیمانه را
رشتهٔ عمرم صفایی این بود و آن قوت روح
کی دهم نسبت به زلف و خال، دام و دانه را
اطلاعات
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: چکامه
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
دهد هرچشمی به وجهی طلعت جانانه را
فرق ها زینجا عیان شد کعبه و بتخانه را
هوش مصنوعی: هر چشمی به نحوی زیباییهای جانان را میبیند. از اینجا مشخص شده است که کعبه و بتخانه نیز تفاوتهای خود را نشان میدهند.
قطره های اشک از آن پیوسته بارم متصل
تا زنم زنجیر بر گردن دل دیوانه را
هوش مصنوعی: در اینجا شاعر میگوید که او به خاطر غم و اندوهی که در دل دارد، مدام اشک میریزد. این اشکها به نوعی به او کمک میکنند تا تحمل کند و بر دل دیوانهاش زنجیری بر افکند، مانند این که احساساتش را تحت کنترل بگیرد.
کنج تنهایی اگر تاریک باشد بر سرشک
گو مرو کز آه روشن میکنم کاشانه را
هوش مصنوعی: اگر در گوشه تنهاییات تاریکی حاکم باشد، به اشکهایت بگو که نرو، چون با آه و نالهام میتوانم خانهام را روشن کنم.
غم به صد زنجیر پیوند از دل ما نگسلد
خوب خوکرده است این دیوانه این ویرانه را
هوش مصنوعی: غم به اندازهای در دل ما ریشه دوانده که هیچ زنجیری نمیتواند آن را از هم بگسلد. این دیوانه، به خوبی با این ویرانی سازگار شده است.
بر بیاص رخ بخوان سودای دل کآمد نقط
قطره قطره اشک ما تحریر این افسانه را
هوش مصنوعی: به زیبایی چهرهات بپرداز و از عشق دل بگو، چرا که احساس ما بهصورت قطرهقطرهای از اشک بر روی این داستان نقش بسته است.
چهر معشوق چو نبود در مقابل کور به
چشم عاشق گو نبیند مردم هم خانه را
هوش مصنوعی: وقتی چهره محبوب در برابر عاشق نباشد، مانند این است که چشم عاشق هم قادر به دیدن هیچ چیز نیست، حتی افراد همسایه را.
ای رقیب از من بگو باری به طفلان تا کنند
سنگ کوی دلستان در دامن این دیوانه را
هوش مصنوعی: ای رقیب، از من بگو تا بچهها سنگهای کوی محبوب را در دامن این دیوانه بریزند.
شمع بزم غیرش از غیرت بگو چون بنگرم
من که رشک آرم بر او جان بازی پروانه را
هوش مصنوعی: نور شمعی که در مجالس دیگری میسوزد، به خاطر غیرت من میسوزد، زیرا وقتی من آن را میبینم، حسادت کرده و جان بازی پروانه را به یاد میآورم.
هر نشاطی را ملالی باشد از پی لاجرم
گریهٔ مستانه خیزد خندهٔ پیمانه را
هوش مصنوعی: هر شادیای به دنبال خود یک نوع غم دارد و در نهایت، گریهای همراه با شادی از دل ما بیرون میآید، مانند خندهای که از شراب به وجود میآید.
رشتهٔ عمرم صفایی این بود و آن قوت روح
کی دهم نسبت به زلف و خال، دام و دانه را
هوش مصنوعی: عمر من درخشش و زیبایی خاصی داشت و حالا نمیدانم برای زیباییهای ظاهری مانند مو و خال چه بهایی بپردازم.