شمارهٔ ۲۹
بر آن سرم که نهم سر به پای جانان را
کنم به دست ارادت نثار او جان را
خدا کند بهکرامت فزوده محض کرم
ز من قبول کند این کمینه قربان را
به جاه و دولت و دست و زبان ادا چو نشد
به جان قضا کنم از وی سپاس احسان را
مرا که چهر و لبت شد به کام دل چه کنم
حدیث کوثر و اوصاف باغ رضوان را
دلم کجا رهد از قید این پریشانی
مگرتو جمع کنی طره ی پریشان را
مطاف زلف پریشان حریم طلعت خویش
به گرد حور ببین جمع حزب شیطان را
هزار دامن خاک از کفت به سر کردم
کشیدی از کف من تا به خشم دامان را
به طول روز فراقت مرا شبی پاید
که با تو شرح کنم روزگار هجران را
ز بوی وصل جمالت به جان مهجورم
همان رسد که ز باد بهار بستان را
به راه عشق و ز اول پی از کفم بردی
درنگ و دین و دل اسلام وعقل وایمان را
صفایی از تو به جور و جفا نتابد روی
به لطف و مهر چه کار است بنده فرمان را
اطلاعات
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: چکامه
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
بر آن سرم که نهم سر به پای جانان را
کنم به دست ارادت نثار او جان را
هوش مصنوعی: من بر این هستم که سر به پای محبوبم بگذارم و جانم را با ارادت برای او فدای کنم.
خدا کند بهکرامت فزوده محض کرم
ز من قبول کند این کمینه قربان را
هوش مصنوعی: امیدوارم که خداوند با رحمت و مهربانیاش، به خاطر لطفش، این قربانی کوچک من را بپذیرد.
به جاه و دولت و دست و زبان ادا چو نشد
به جان قضا کنم از وی سپاس احسان را
هوش مصنوعی: چون به مقام و قدرت و توانایی و گفتار خوب نرسیدم، از سرنوشت خود شکرگزاری میکنم که نعمتها را بر من عطا کرده است.
مرا که چهر و لبت شد به کام دل چه کنم
حدیث کوثر و اوصاف باغ رضوان را
هوش مصنوعی: من با زیباییهای چهره و لبان تو، چه کاری از دستم برمیآید؟ وقتی که داستان کوثر و صفات باغ رضوان را میشنوم، تنها به حسرت میافتم.
دلم کجا رهد از قید این پریشانی
مگرتو جمع کنی طره ی پریشان را
هوش مصنوعی: دل من چگونه از این آشفتگی رهایی پیدا کند، جز اینکه تو موهای آشفتهات را در کنار هم جمع کنی؟
مطاف زلف پریشان حریم طلعت خویش
به گرد حور ببین جمع حزب شیطان را
هوش مصنوعی: به دور زلفهای آشفتهات، جلوه زیباییات را تماشا کن و نظارهگر جمعی از فرشتگان و شیاطین باش.
هزار دامن خاک از کفت به سر کردم
کشیدی از کف من تا به خشم دامان را
هوش مصنوعی: من به خاطر تو هزار بار خود را به خاک انداختم و دامنم را از دست دادم، تو هم از من دور شدی و خشمگینانه دامنم را کشیدی.
به طول روز فراقت مرا شبی پاید
که با تو شرح کنم روزگار هجران را
هوش مصنوعی: در طول روزهای جداییام از تو، شبی خواهد آمد که بتوانم برایت داستان زندگی در این دوری را بگویم.
ز بوی وصل جمالت به جان مهجورم
همان رسد که ز باد بهار بستان را
هوش مصنوعی: از عطر و بوی حضور تو، روح من که در تنهایی است، به اندازهای شاد میشود که مانند بستانی است که در بهار با نسیم ملایم روبهرو میشود.
به راه عشق و ز اول پی از کفم بردی
درنگ و دین و دل اسلام وعقل وایمان را
هوش مصنوعی: در مسیر عشق، از آغاز، تمام چیزهایی که در دستم بود، از جمله دین، دل، اسلام، عقل و ایمان را از من گرفتی و برایم هیچ فرصتی برای توقف باقی نگذاشتی.
صفایی از تو به جور و جفا نتابد روی
به لطف و مهر چه کار است بنده فرمان را
هوش مصنوعی: پاکی و زیبایی تو تحت تأثیر ستم و بیمهری قرار نمیگیرد؛ وقتی با لطف و محبت رفتار کنی، دیگر چه نیازی به بندگی و فرمانبرداری است؟