گنجور

شمارهٔ ۲۹۴

راندی آخر چون سگ از درگاه خود با خواریم
مرحبا دادی عجب پاداش خدمتکاریم
از توام جز حسرت و بیگانگی حاصل نرست
خوب آوری به جا شرط وفا و یاریم
مشکلم زاری نکرد آسان به حکم آزمون
غمزه ات خون خوارتر شد هر دم از خونباریم
نازم آن دل کز غرور و قهر و نازت کم نشد
هر چه دیدی بیشتر عجز و نیاز و زاریم
آب کو طاقت کجا چندم تحمل صبر چون
سنگ و سندان نیستم آخر چه می پنداریم
تیرها کردی رها بر سینه ام وانگه ز مهر
مرهمی نگذاشتی بر زخم های کاریم
جز ارادت جز صفا جز مهربانی جز وفا
خود چه دیدی تا چنین خونین جگر می داریم
دل مقیم آستان چشم از قفا غم پیش روی
تن روان است از سر کویت به صد ناچاریم
شب خیالت در بغل روز از فراقت در فغان
بارک الله مرحبا زان خواب و این بیداریم
شیر چرخم صید رو به آید ای آهو خرام
از سگان کوی خود یکبار اگر بشماریم
در ره جانان صفایی زاری ما سهل بود
از دو لعلش می کشد اظهار آن بی زاریم

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: چکامه

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

راندی آخر چون سگ از درگاه خود با خواریم
مرحبا دادی عجب پاداش خدمتکاریم
هوش مصنوعی: در نهایت به گونه‌ای از خود رانده شدم که مانند سگی از درگاهت دور شدم. با این حال، برای من که خدمتگزار تو هستم، با ذلت و خاری، استقبال کردی. واقعاً عجب پاداشی است برای خدمتگزاری!
از توام جز حسرت و بیگانگی حاصل نرست
خوب آوری به جا شرط وفا و یاریم
هوش مصنوعی: از تو تنها حسرت و دوری به دست نیامده است، در حالی که انتظار دارم به وفاداری و دوستی ادامه دهی.
مشکلم زاری نکرد آسان به حکم آزمون
غمزه ات خون خوارتر شد هر دم از خونباریم
هوش مصنوعی: مشکل من به راحتی حل نشد و به خاطر امتحان رفتار فریبنده‌ات، هر لحظه زخم‌هایم عمیق‌تر و دردناکتر شد.
نازم آن دل کز غرور و قهر و نازت کم نشد
هر چه دیدی بیشتر عجز و نیاز و زاریم
هوش مصنوعی: دلم برای تو می‌تپد؛ اگرچه در مقابل زیبایی و غرور تو کوچک و عاجز هستم، اما هر چه بیشتر می‌بینمت، بیشتر از خودم بی‌نهایت نیازمند و کوچک‌تر می‌شوم.
آب کو طاقت کجا چندم تحمل صبر چون
سنگ و سندان نیستم آخر چه می پنداریم
هوش مصنوعی: آب توانایی زیادی ندارد، من نمی‌توانم به اندازه سنگ و سندان صبر کنم. پس چرا فکر می‌کنیم که می‌توانم به این شکل ادامه بدهم؟
تیرها کردی رها بر سینه ام وانگه ز مهر
مرهمی نگذاشتی بر زخم های کاریم
هوش مصنوعی: تو تیرهایت را بر سینه‌ام انداختی و سپس از محبت هیچ درمانی به زخم‌های عمیق من نگذاشتی.
جز ارادت جز صفا جز مهربانی جز وفا
خود چه دیدی تا چنین خونین جگر می داریم
هوش مصنوعی: به جز عشق و صفا و مهربانی و وفاداری، چه چیزی را دیده‌ای که این‌قدر دل‌زخم و غمگین هستیم؟
دل مقیم آستان چشم از قفا غم پیش روی
تن روان است از سر کویت به صد ناچاریم
هوش مصنوعی: دل در آستان چشمان تو قرار دارد و از پشت سر غم بر من حمله‌ور است. تن من بی‌اختیار از سر خیابان تو می‌گذرد و به آنجا می‌رود.
شب خیالت در بغل روز از فراقت در فغان
بارک الله مرحبا زان خواب و این بیداریم
هوش مصنوعی: در شب، خیال تو به آغوش روز آمده و از دوری‌ات در دل غصه دارم. چه خوب که این خواب را دارم و این بیداری را.
شیر چرخم صید رو به آید ای آهو خرام
از سگان کوی خود یکبار اگر بشماریم
هوش مصنوعی: ای آهو، با ناز و عشوه از کوی خود بگذر و بر خرام. من به دنبال تو هستم و اگر بخواهی، سگان کوی تو را یکبار بشماریم.
در ره جانان صفایی زاری ما سهل بود
از دو لعلش می کشد اظهار آن بی زاریم
هوش مصنوعی: در مسیر محبوب، فدای عشق او شدن برای ما آسان بود، زیرا از دو لبش، نشان بی‌تابی‌ام را می‌گیرد.