شمارهٔ ۲۹۲
حاضر و غایب مگو خداست گواهم
کز دو جهان من به جز تو هیچ نخواهم
دین و دلم رفت و جان و سر برود نیز
برخی راهت تمام حشمت و جاهم
دولت پابوس دوست گر دهدم دست
با همه پستی رسد به عرش کلاهم
نیستم ایمن مگر به حضرت جانان
ور به حریم حرم دهند پناهم
بنده ی خویشم بخوان که با همه خواری
در گذرد شوکت و شکوه ز شاهم
آن قدر از بسترم مرو، چو زدی زخم
کز قدمت عذر خون خویش بخواهم
چشم تو گر کار باده می نکند چون
مست و خراب افکند به نیم نگاهم
از شب هجران مگو قیاس مفرما
زلف پریشان خود به روز سیاهم
کشت مرا با کمال مهر و محبت
هیچ کس آخر نبرد ره به گناهم
تا همه دانند بی وفایی او را
بعد شهادت فکند بر سر راهم
دامن تر بود و کام خشک صفایی
فایده ی آب اشک و آتش آهم
اطلاعات
وزن: مفتعلن فاعلات مفتعلن فع (منسرح مثمن مطوی منحور)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: چکامه
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
حاضر و غایب مگو خداست گواهم
کز دو جهان من به جز تو هیچ نخواهم
هوش مصنوعی: حضور و عدم وجود را مطرح نکن، چرا که من شاهدی دارم از این که در زندگیام، جز تو هیچ چیز دیگری نمیخواهم.
دین و دلم رفت و جان و سر برود نیز
برخی راهت تمام حشمت و جاهم
هوش مصنوعی: دین و ایمان و دلم را از دست دادهام و اگر جان و سر من هم برود، برای برخی از راه تو همه مقام و منزلت و جایگاهم را نیز فدای تو میکنم.
دولت پابوس دوست گر دهدم دست
با همه پستی رسد به عرش کلاهم
هوش مصنوعی: اگر برای خدمت به دوست و احترام به او دست دراز کنم، با وجود تمام ضعف و پستیام، همچنان برتری و ارزشمندیام افزایش مییابد و به مرتبهای بلند میرسم.
نیستم ایمن مگر به حضرت جانان
ور به حریم حرم دهند پناهم
هوش مصنوعی: من وقتی احساس امنیت میکنم که در آغوش محبوبم باشم، و اگر به حرمش راهی باشد، آنجا میتوانم جای امنی پیدا کنم.
بنده ی خویشم بخوان که با همه خواری
در گذرد شوکت و شکوه ز شاهم
هوش مصنوعی: من همواره در خدمت تو هستم و با اینکه ممکن است موقعیتم نازک و ذلیل باشد، اما قدرت و عظمت و جلال پادشاهی از میان میرود.
آن قدر از بسترم مرو، چو زدی زخم
کز قدمت عذر خون خویش بخواهم
هوش مصنوعی: به اندازهای از کنارم دور نشو که به خاطر زخمهایی که به خاطر تو به دلم نشسته، مجبور شوم از خون خودم عذرخواهی کنم.
چشم تو گر کار باده می نکند چون
مست و خراب افکند به نیم نگاهم
هوش مصنوعی: اگر چشم تو کار باده را انجام ندهد، به گونهای که من را مست و خراب کند، کافی است که یک نیم نگاهی به من بیندازی.
از شب هجران مگو قیاس مفرما
زلف پریشان خود به روز سیاهم
هوش مصنوعی: از شب جدایی چیزی نگو و خودت را با گیسوان آشفتهام در روزهای تاریک مقایسه نکن.
کشت مرا با کمال مهر و محبت
هیچ کس آخر نبرد ره به گناهم
هوش مصنوعی: با تمام عشق و محبت، مرا به زراعت خود مشغول کرد، اما هیچکس نتوانست مرا به گناه و اشتباه بیندازد.
تا همه دانند بی وفایی او را
بعد شهادت فکند بر سر راهم
هوش مصنوعی: تا همه بفهمند که او بعد از شهادتش بیوفایی و خیانتی در حق من کرده و این موضوع بزرگترین مانع در مسیر من شده است.
دامن تر بود و کام خشک صفایی
فایده ی آب اشک و آتش آهم
هوش مصنوعی: دامن خیس و دل خشک، فواید اشک و آتش آه را نمایان میکند.