گنجور

شمارهٔ ۲۹۱

بیا ساقی بپیما ساغری زان صاف گلگونم
به خم بنشسته بنگر حکمت افزون از فلاطونم
به جامی ملک جم چون کی برابر کی کنم حاشا
که یک دم گنج آسایش به از صد گنج قارونم
دو کیهان را نپندارم به میزان تو مقداری
دو چندان گر به یک مویت ستانم باز مغبونم
ترا غم خوار خود دانم و زانت بی وفا خوانم
که فارغ دارد از رشک رقیب این نقش وارونم
اگر دوزخ ترا موقف مرا مینو معاذ الله
از آنجا جذبه ی مهرت برد بی وقفه بیرونم
مگر مفتون حسن لعبتی چون خویشتن گردی
چه دانی ورنه با چندان تغافل کز غمت چونم
به چشم لطف یک ره بنگرم زان بیش کز زاری
برد سیل سرشک دیده آب از نیل و جیحونم
کمان دارم هنوزش تیر در ترکش تماشا کن
ز پا افتاده بر خاکم به سر غلطیده در خونم
صفایی یا تا با من سر صدق و صفا دارد
چه باک از کید کیهانم چه خوف از خشم گردونم

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: چکامه

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

بیا ساقی بپیما ساغری زان صاف گلگونم
به خم بنشسته بنگر حکمت افزون از فلاطونم
هوش مصنوعی: بیا، ای نوشنده، یک لیوان از آن شراب زلال و خوش‌رنگ به من بده. بنشین و ببین که چگونه در این میخانه، دانایی و حکمت من از مطلب‌های فلسفی به مراتب بیشتر است.
به جامی ملک جم چون کی برابر کی کنم حاشا
که یک دم گنج آسایش به از صد گنج قارونم
هوش مصنوعی: اگر به من جامی از ملک جم بدهند، هرگز نمی‌توانم آن را با لحظه‌ای آرامش و آسایش در زندگی عوض کنم، چرا که یک لحظه آرامش برای من ارزشمندتر از تمام ثروت‌های قارون است.
دو کیهان را نپندارم به میزان تو مقداری
دو چندان گر به یک مویت ستانم باز مغبونم
هوش مصنوعی: من دو جهان را به اندازه تو نمی‌دانم، حتی اگر مقدار زیادی از آن را به یک تار موی تو بدهم، باز هم زیان کرده‌ام.
ترا غم خوار خود دانم و زانت بی وفا خوانم
که فارغ دارد از رشک رقیب این نقش وارونم
هوش مصنوعی: من تو را دوست دارم و نگرانت هستم، اما می‌دانم که به من وفا نخواهی داشت. این عشق، در برابر حسادت دیگران، به شکلی معکوس و دردناک از من ساخته شده است.
اگر دوزخ ترا موقف مرا مینو معاذ الله
از آنجا جذبه ی مهرت برد بی وقفه بیرونم
هوش مصنوعی: اگر آتش دوزخ باعث شود که من از مقام خود خارج شوم، هرگز نمی‌خواهم که عشق تو مرا از آنجا به عقب بکشاند.
مگر مفتون حسن لعبتی چون خویشتن گردی
چه دانی ورنه با چندان تغافل کز غمت چونم
هوش مصنوعی: آیا تو هم مانند من به زیبایی‌های عشق دل بسته‌ای؟ اگر نیستی، چه می‌دانی از حال کسی که به خاطر غم تو از خود بی‌خود شده است؟
به چشم لطف یک ره بنگرم زان بیش کز زاری
برد سیل سرشک دیده آب از نیل و جیحونم
هوش مصنوعی: به چشمان مهربانی تو نگاه می‌کنم، زیرا که درد و اندوه من از سیلاب اشک‌هایم بسیار بیشتر است و مانند آب نیل و جیحون جاری می‌شود.
کمان دارم هنوزش تیر در ترکش تماشا کن
ز پا افتاده بر خاکم به سر غلطیده در خونم
هوش مصنوعی: من هنوز کمانی دارم و تیرهای آماده‌ای دارم. به من نگاه کن که چگونه به زمین افتاده‌ام و به خونم غلتیده‌ام.
صفایی یا تا با من سر صدق و صفا دارد
چه باک از کید کیهانم چه خوف از خشم گردونم
هوش مصنوعی: اگر تو با من دوستی و صداقت داری، چه نگرانی از دسیسه‌های دنیا دارم و چه ترسی از خشم آسمان؟