گنجور

شمارهٔ ۲۹۰

ای دل امشب چاره هجران به مردن می کنم
آخر این دشوار را آسان به مردن می کنم
عشق را درمان به هجران هجر را درمان به صبر
کردم اینک صبر را درمان به مردن می کنم
دوست فرمانم به هجران داد و هجرانم به مرگ
ناگزیر امضای این فرمان به مردن می کنم
هر دم از نو بهر ما اندیشه آزاری چرا
نفی این غم از دل جانان به مردن می کنم
در جدایی شد شکیبایی ز مرگم صعب تر
سلب یک گردون ملال از جان به مردن می کنم
جان ندارم بی تو و خوانند خلقم زنده باز
از خود اکنون رفع این بهتان به مردن می کنم
سینه بر دل تنگ شد چون جایگه برتن مرا
جان خویش آزاد ازین زندان به مردن می کنم
راز عشق دوست کز دشمن نهفتم سال ها
آشکارا بر سر میدان به مردن می کنم
زندگی را در قفا جز مرگ نبود دیر و زود
مشق عمر جاودانی زان به مردن می کنم
نالش سر پنجه ی هجرم چنان در هم شکست
کش صفایی ناگزر جبران به مردن می کنم

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: چکامه

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

ای دل امشب چاره هجران به مردن می کنم
آخر این دشوار را آسان به مردن می کنم
هوش مصنوعی: ای دل، امشب برای فراموش کردن دوری، تصمیم می‌گیرم بمیَرَم؛ چراکه این مصیبت را با فراموشی و مرگ برای خود آسان‌تر می‌کنم.
عشق را درمان به هجران هجر را درمان به صبر
کردم اینک صبر را درمان به مردن می کنم
هوش مصنوعی: عشق را با دوری فراموش کردم و برای دوری صبر را تمرین کردم. حالا برای به دست آوردن صبر، به مرگ فکر می‌کنم.
دوست فرمانم به هجران داد و هجرانم به مرگ
ناگزیر امضای این فرمان به مردن می کنم
هوش مصنوعی: دوست به من دستور جدایی داد و جدایی‌ام منجر به مرگ حتمی‌ام خواهد شد. من به این جدایی، که مثل مرگ است، تن می‌دهم.
هر دم از نو بهر ما اندیشه آزاری چرا
نفی این غم از دل جانان به مردن می کنم
هوش مصنوعی: هر لحظه به خاطر ما، افکار و دردها تازه می‌شود. چرا برای رهایی از این غم، که از دل محبوب برمی‌خیزد، خود را به مرگ می‌زنم؟
در جدایی شد شکیبایی ز مرگم صعب تر
سلب یک گردون ملال از جان به مردن می کنم
هوش مصنوعی: در دوری از محبوب، تحمل برایم از مرگ نیز سخت‌تر شده است. با وجود این درد و رنج، به خاطر از دست دادن این غم، گویی به مرگ نزدیک‌تر می‌شوم.
جان ندارم بی تو و خوانند خلقم زنده باز
از خود اکنون رفع این بهتان به مردن می کنم
هوش مصنوعی: بی تو زندگی برایم معنا ندارد و جانم از دست می‌رود. مردم با شنیدن نام من زنده‌اند، اما حالا می‌خواهم با مردن، این بدگویی‌ها را از سر خود دور کنم.
سینه بر دل تنگ شد چون جایگه برتن مرا
جان خویش آزاد ازین زندان به مردن می کنم
هوش مصنوعی: دل من به خاطر فشار و تنگی احساس سنگینی می‌کند، مانند جایی که در آن احساس زندانی بودن می‌کنم. می‌خواهم جانم را از این قید رها کنم و برای این کار آماده‌ام تا در این مسیر به مرگ فکر کنم.
راز عشق دوست کز دشمن نهفتم سال ها
آشکارا بر سر میدان به مردن می کنم
هوش مصنوعی: مدت‌هاست که راز عشق محبوب را از دشمنان پنهان کرده‌ام، ولی باز هم آشتی با این عشق مرا به مرگ نزدیک می‌کند.
زندگی را در قفا جز مرگ نبود دیر و زود
مشق عمر جاودانی زان به مردن می کنم
هوش مصنوعی: زندگی تا پشت سر خود چیزی جز مرگ نداشت و بالاخره دیر یا زود به سرانجام می‌رسد. به همین خاطر، برای جاودانه کردن زندگی‌ام، مرگ را می‌پذیرم.
نالش سر پنجه ی هجرم چنان در هم شکست
کش صفایی ناگزر جبران به مردن می کنم
هوش مصنوعی: درد و اندوه ناشی از جدایی به حدی به من فشار آورده که هر لحظه احساس می‌کنم ممکن است تسلیم شوم و برای فراموش کردن این وضعیت، به فکر مرگ هستم.